رسیدن: 29.01.2012 ؛ نشر : 30.01.2012
رشاد وسا
بیدل و خیام
بیدل و خیام هردو از شعرای بزرگ و نامدارزبان فارسی اند. آوازه شهرت این دو سخنوربزرگ از مرزها گذشته است و شیفته گان و ستایشگران این دو شاعربزرگ در سراسر این جهان پهناور پراگنده اند . رباعیات خیام که حیرت جهانیان را برانگیخته است بیش از دو صد رباعی نیست و در باره ی شمار حقیقی آن دانشمندان همنظر نیستند . به حساب شعر از عمرخیام ما فقط همین رباعیات را داریم . عمرخیام تنها شاعر نبود . او فیلسوف ، طیبیب، ستاره شناس وعالم ریاضی هم بود . اما شهرت عالمگیرش به خاطرهمین رباعیات است . عمر خیام که هشتاد و سه سال عمر کرد در قرن پنج هجری یعنی درعصرزمامداری سلجوقیان میزیست . سخنان برهنه ی او در باره بهشت و دوزخ و می و معشوقه میتوانست برای اوهلاکت بار باشد و ما به درستی نمیدانیم که چی گونه او توانست از چنگ متعصبین مذهبی جان به سلامت برد . درچهارمقاله عروضی سمرقندی مختصر یادی از او شده است و اما در تذکره ها و کتب تاریخی دیگر به ندرت از او نام برده اند و این میرساند که شاید نه می خواسته اند در باره او بنویسند . رباعیات عمر خیام که با دیدگاه های پیشوایان مذهبی سازگاری نه دارد با آنهم توانست در جامعه ی مذهبی از دستبرد زمان در امان بماند و امروز به دست ما برسد.
و اما در باره ی بیدل که هشت قرن بعد از خیام در عصر پادشاهان مغلی درهند زیسته است سخن گفتن بسیار دشوارست . در باره ی بیدل کتابهای زیاد نوشته اند اما این کتابها گوشه هایی از بیدل را برای ما میشناساند . بیدل شاعری است که در عالم شعر و ادب تکرارش ناممکن است . شیوه ی گفتارش آنقدر شیرین و دلپذیرو خاص است که آن را غیر از شعربیدل در جای دیگر سراغ کرده نمیتوانیم . یعنی یک شیوه گفتار یگانه و بی بدیل که سخت بر دلها مینشیند. گاهگاهی با خود میگویم پژوهشگران شعرو ادب فارسی در را برخویش ببندند و غزل های بیدل را کند و کاو کنند تا اگر بخت یار ما شود بتوانیم ماهیت آن عنصر جادویی را که در گفتار او نهفته است بشناسیم تا رمز و راز آن شیرین زبانی ها برای ما آشکار گردد . شعر بیدلی را تنها بیدل میتواند بسراید و بس. و بیدل خودش هم این حقیقت را میدانسته و گفته است:
غیر من زین قلزم حیرت حبابی برنخاست
عالمی صاحبدلست اما کسی بیدل نشد
بیدل میگوید عمرها درحسرت لفظ پردازی بسر بردی اندکی هم باخون دل حسن معانی را آرایش کن :
نشستی عمرها حسرت کمین لفظ پردازی
ز خون گشتن زمانی غازه شو حسن معانی را
در ساختارشعر بیدل غیرازخون گشتن ، معانی لطیف ، پندار های عرفانی ،عواطف رقیق انسانی و مسایل فلسفی با عبارات خاص بیدلی و با واژه های بسیار کارا و تاثیر بخش دربحرهای آهنگین طوری در کنار هم قرار میگیرند که واژه ها به پرده های موسیقی بدل میشوند و صداهای دلپذیرایجاد مینمایند و روح و روان ما را نوزش مینماید . درکشور ما غزل سرایان به غزل های بیدل دلچسپی زیاد داشته اند و دارند و به یاری آن غزل های کم نظیر برغنای موسیقی خویش افزوده اند. بیدل از شعرای پیش از خود گاه گاه استقبال کرده است . در یک غزل از سعدی و گلستانش نام برده و هر دو را ستایش کرده است
از گل و سنبل به نظم نثر سعدی قانعم
ای معانی در گلستان بیشتر دارد بهار
و گاهی هم گفتارش همگونی وهمسویی با گفتارهای عمر خیام دارد که اندکی به آن میپردازیم.پیش ازآن باید بگویم رباعیات عمرخیام در بحری که به نام ترانه هم یاد میشود و از مشتقات بحرهزج است و به نام بحرهزج مثمن اخرب مقبوض یاد میشود یعنی « مفعول مفاعلن مفاعیلن فاع » سروده شده اند. و بیدل درغزلی که با بحر ترانه همخوانی زیا دارد وآنهم ازمشتقات بحرهزج است مسایلی را بیان کرده است که با افکار خیام شباهت هایی دارد و میتوان گفت که بیدل گوشه ی چشمی و الفتی به خیام داشته است . بحر آن غزل چنین است :
« مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن »
این غزل چنین شروع میشود:
دریای خیالیم و نمی نیست درینجا
جز وهم وجود و عدمی نیست درینجا
بیدل باورمند به پندارهای عرفانی از باورهای ما در برابرهستی و نیستی خشمگین است و آن را دریای خیال ، توهم و بی حیایی مینامد. کلمه ی نم و دریا با هم نسبتی دارند و ما همه میدانیم که دریای خیال نم آب ندارد و چرا بیدل به آن اشاره کرده است . منظور بیدل از نم ،عرق خجالتست و آن که از کار نادرست خود خجالت نمیکشد بی حیاست و نم عرق در جبینش دیده نمیشود. خیام که صوفی نیست و سخن عریان دارد با پدیده ی هستی و نیستی چنین روبرو میشود:
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره ی دور را رسیدن بودی
کاش از پی صدهزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بر دمیدن بودی
و گاهی که این بارغصه و اندوه بر خاطرش گرانی میکند و خشمش را برافروحته است چنین میسراید:
گر آمدنم به من بدی نامدمی
ور نیز شدن به من بدی کی شدمی
به آن بد می که اندرین دیر خراب
نی آمدمی نی بدمی نی شدمی
خیام که تاب و توانش به آخرمیرسد در بیت دوم این رباعی هستی و نیستی هر دو را بیهوده پنداشته است و از روند مرگ و زنده گی آزرده گی و بیزاری خویش را برملا میسازد . خیام شکستن شیشه ی عمر را در یک رباعی دیگر چنین بیان میکند
جامیست که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ی مهر برجبین میزندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز برزمین میزندش
و اما بیدل این شکستن و ریختن را به شیوه ی خود در یک بیت میگنجاند:
عالم همه میناگر بیداد شکست است
این طرفه که سنگ ستمی نیست دراینجا
بیدل اگرچی بیداد شکستن را تایید میکنند و آن را روال طبیعی این عالم میشناسد و ستمگر و سنگ ستمی در میان نمیبیند با انهم بید ل مانند خیام از ناپایداری این دنیا اندوه عظیم دارد و مانند خیام بار بار ازآن نالیده و نتوانسته است آن را از یاد ببرد .
خیام اسرار معمای هستی راغیر قابل فهم میداند و میگوید :
آنان که محیط فضل و آداب شدند
در بزم کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برونگفتند فسانه ای و در خواب شدند
و یا:
ای دل تو به اسرار معما نرسی
در نکته ی زیرکان دانا نرسی
اینجا به می لعل بهشتی میساز
کانجا که بهشت است رسی یا نرسی
حیرانی یا حیرت و آیینه در اشعار بیدل به پیمانه زیاد آمده است و او را شاعر آیینه ها هم گفته اند . در همین غزل مورد نظر، بیدل میگوید :
رمز دو جهان از ورق آیینه خواندم
جز گرد تحیر رقمی نیست در اینجا
و یا درین بیت زیبا:
به پیری هم نفهمیدیم افسوس
که دنیا بازی طفلانه ی کیست
در یک غزل بیدل اینهمه همگونی با خیام دیده میشود . اگراشعار بید ل مرور شود همگونی های بیشتر به دست خواهد آمد.
اما در بیت اخیراین غزل که آن را به پای برهمن ختم کرده است مطلب حیرت انگیزی را بیان میکند:
بیدل من و بیکاری ی و معشوق تراشی
جز شوق برهمن صنمی نیست در اینجا
بیدل صنم را انکار میکند و آن را نتیجه شوق و بیکاری برهمن میداند. در این بیت گرانی بار معنی د رعبارت معشوق تراشی تمرکز یافته است . بیدل که مرد عارف است و معشوق ازلی دارد ، عشق و معشوقه را نتیجه بیکاری پنداشته است . مانند آن گفتار عامیانه که« آدم بیکار یا دزد شود یا بیمار» . منظورش از معشوق تراشی چیست- آیا میخواسته است مانند ایمانویل کانت بگوید که « انسان خدا را آفرید»؟!
معانی رمزآلود در اشعار بیدل زیاد اند. شاید این یکی از شگرد های هنر بیدل باشد ؛ زیرا آن چی اسرارگونه و مرموز است انسان را به سوی خود میکشاند. بلی در اشعار بیدل شعر بوزینه یگانه نکته ی پیچیده و سووال برانگیز نیست .
جنوری 2013
*پیوندهای مرتبط به موضوع در آسمایی:
بحث روی یک بیت بیدل - «آدمی هم پیش ازان کادم شود بوزینه بود»