رسیدن:  نشر : 12.03.2014  ؛ نشر : 13.03.2014 

 

 کامبیز رفیع

نیویارک، ایالات متحده امریکا

  خشونت و خاموشی

 
تلاش برای آوردن تغییر در وضع زنان شامل دو راهکار است، یکی مبتنی بر نهادینه سازی ارزش اجتماعیِ زن و دیگری مبتنی بر فرهنگسازی. نهادها در نبود یک دولت با انسجام و راهکارهای هدفمند، روبنای بی ثبات برای حل یک چالش جدی مثل حقوق زن استند. اگر نهادینه سازی با فرایند فرهنگسازی همگام نشود، وضع زنان را در آینده بعید است بهتر از امروز تصور نمود.

دستآوردهایی که امروزه برای حقوق زن برمیشمارند، مثل افزایش تعداد دانش آموزان دختر و سهم بیشتر زنان در دفاتر دولتی و جامعهِ مدنی، بیشترینه در نهادها خلاصه میشوند و آموزش در مکاتب، زیرساخت های فکری جامعه را دست نخورده باقی میگذارند. نهادها با همان دولتی که تضمین کنندهِ تداوم آنهاست، دچار تغییر و دگرگونی استند. چیزی بیشتر از سه دهه پیش، نهادهای متضمن حقوق زن و جایگاه آن در سایهِ رژیم حزب دمکراتیک خلق به مراتب نیرومندتر و بهره مند از ابزار ایدیولوژیک بودند. به همینگونه، در زمان شاه امان الله در دههِ بیست سده بیستم اصلاحاتِ هرچند زودهنگام برای بهبودی وضع زنان روی دست گرفته شد اما در آن مورد نیز ناگزیر در حیطه ی نهادها منحصر باقی ماند. با فروپاشی پادشاهیِ شاه امان الله و رژیم حزب دمکراتیک خلق، جامعهِ افغانستان شاهد برگشت تُند به فرهنگ و رویکرد سنتی به زن بود که نشان از ناکامیِ رویکرد نهادمحور برای رسیدن به حقوق زن میدهند.

نظر به اظهارات رییس کمیسیون حقوق بشر افغانستان، موارد خشونت علیه زن در سال گذشته 25 درصد افزایش یافته است. بر اساس یک گزارش سازمان ملل، حل و فصل و بررسی اعمال خشونت آمیز در اکثر موارد از راه های سنتی انجام میشوند و حرف آن به دادگاه های دولتی نمیکشد. با خروج نیروهای خارجی و عدم ارادهِ قوی دولت افغانستان برای تغییر وضعیت زنان، سرنوشت این عرصه بیشتر از پیش با آسیب رو به روست. عدم تمایل دولت درین زمینه را میتوان در اقدامِ آن برای وارد کردن تفصیلات بیشتر در قانون جزای افغانستان در ارتباط به سنگسار دید. این اقدام اگرچه در اثر اعتراض نهادهای مدنی نافرجام ماند، نشان میدهد دولت برای خوشنود ساختن برخی حلقات، حاضر است حقوق زن را فدای معاملات سیاسی و خرید آبرو در نزد عناصر افراطی نماید.

متأسفانه، واکنش در برابر خشونت با زن در مواقعی ابراز میشوند که دیگر امکان پیشگیری آن نیست. در اینگونه مواقع خشونت وحشت همه را برمیانگیزد و دیگر با تعاریف نرمتر از خشونت، مثل آزار جنسی و عاطفی همانند نیست. چه بسا خشونتِ غیرفزیکی در تصور جمعی –حتا- خشونت نیز پنداشته نمیشود و یک رویهِ عادیست. در افغانستان، مبارزه در حوزهِ آزادی و حقوق زن از دیگر عرصه های اجتماعی بی نظمتر است و از نابسامانیِ مفرط رنج میبرد. تأکید درین زمینه بالای "سهم زنان" در نهادهای چند کلانشهر خلاصه شده و یک روند مستقل فرهنگسازی، جدا و بیرون از زمینه های فکری جامعه شکل نگرفته است. متأسفانه، روخوانی و پیروی مو-به-مو از متن های دینی بدون توجه به زمینهِ تاریخی احکام و دستورات آن، توجیه حقوق زن را هنوز هم اسیر براهینی نگهداشته و برخی برای تدوام سرکوب زن، از همان ابزاری کار میگیرند که اگر حیای اجتماعی در میان نباشد، میتواند در سطح برخورد طالبان با زن فروبغلتد. مثلاً، در چند کیلومتری کاخ ریاست جمهوری، ملا امامی برای تنبیهِ "سرکشی های زن"، از لت-و- کوب او در حد نشکستن استخواناش سخن میزند. باور غالب در میان قشر سنتی تقریباً به سان همین ملا امام است و نفوس باسواد هم در شکل های دیگری دچار عین رویکرد اند اما در سویه های نرمتر و غیر قابل رؤیت.

در جامعه ی افغانستان و در کل، مطالعه خشونت با زن را بایستی در چارچوب تلاشها برای آوردن برابری برای زن در عرصهِ روابطش با مرد به بررسی گرفت. هرچند گرایش درین زمینه به طرف ایده و ابزارهای فمینیستی در چارچوب نهادها متمرکز باشد، تلاشها برای بهبودیِ وضع زنان در افغانستان، به جز از یک عرصه که مربوط به باورها و افکار اجتماعیست، اکثراً در چارچوب تعاریف و مفاهیم فمینیستی نمیگنجند. چون مقدمتر از همه، فمینیسم نقش اقتصادی زن در تولید و بازتولید اجتماعی را میخواهد به جامعه بقبولاند تا در پی آن، شناخت از جایگاه او را در نهاد خانواده و جامعه دگرگون سازد. فمینیسم مثل بیشتر سنت های فکری کریتیکال یا سنجشگرانه، در شکل نقد مناسبات تولید در نظام سرمایه داری سربرآورده و در جامعهِ سنتی افغانستان با مناسبات تولیدی آن، طبیعیست که جایگاهِ اقتصادی زن از عین دیدگاه قابل طرح نباشد. مناسبات سنتی تولید همراه با فرهنگ حاکم در جامعه افغانستان، با گفتمان اقتصادی و نهادهای برآمده از آن در زمینهِ حقوق زن حد اقل در حالت فعلی بی ارتباط است. بنا بر این، با آن که مبارزه برای حقوق زن خود را مکلف یا متأثر از دیدگاه نهادمحور فمینیستی و ارتقای نقش او در بازار کار و دیگر عرصه های اجتماعی میبیند، جای دادن این بحث در چنین قالبی بیشتر به وقتگذرانی روشنفکرانه میماند و توانایی درین زمینه را برای اهداف آرمانی به هدر میدهد.

در افغانستان، مجامع و نهاد های مدافع حقوق زن، در پاسداری از آزادی و برابریِ زن سخن میزنند اما معلوم نیست کدام آزادی و کدام الزامات اجتماعی هدف مبارزات زن-آزاد-خواهی در افغانستان است. مثلاً، هنگامی که یک فعال زن حق مساوی با مرد را برای زن مطالبه میکند، مشخص نیست که هدفاش چیست. آیا در جامعهِ عمدتاً زراعتی افغانستان، زنها نیز بیل و کلند در دست، زمین را شخم بزنند تا مساوات شغلی میان زن و مرد تأمین شود؟ اگر نه، پس منظور از مساوات در چه حوزه ی مورد نظر است و راهکارهای رسیدن به آن چیست؟ از طرف دیگر، فریاد کشیدن برای اینکه زن نباید در محیط خانه چماق بخورد و شکنجه شود، یک رویکرد واکنشیست تا اصلاحگر و پیشگیرانه. خوشباورانه و شاید غیرمسولانه است که تصور شود با تأدیب و چند گزارش رسانه یی در یک جامعهِ مردسالار با بافت ارزشی حاکم در آن، مسیرِ مدارا و پذیرش جایگاه انسانی زن شکل خواهد گرفت و یا امید بستن به اینکه ارزشهای زنستیز خانواده گی و اجتماعی با جبر و اعمال قانون از میان بروند و دگرگون شوند، یک رویکرد سرسری و غیرجدیست. مجازات و برخورد قانونی شاید در پهلوی خوبی هایش، به پیامدهای نسنجیده ی دیگری منجر شوند. مجازات یک مرد برای شکنجهِ یک زن، نه تنها رابطه میان آندو را کاملاً از بین میبرد که زن را با چالشهای اجتماعی دیگری نیز سردچار میسازد. در اِعمال مجازات، در هر حالتی در یک جامعه سنتی، مرد را قربانی و مظلوم میپندارند که قربانی چشم سپیدی و بی مبالاتی زن اش شده است، ولو که زن حق به جانب باشد. مجازات در حالت فعلی ضروری و یگانه ابزار بدیهی و عاجل است، اما با موازات آن بایستی به راهکارهای ذهنیت آفرین در مردها توجه نمود و درین زمینه بیشتر تلاش ورزید.

در دوازده سال اخیر، چه بسا شعارهای حق طلبانه برای زنان افغانستان واکنشزا نیز بوده اند و به جای این که آتش خشونت را فروکش دهند، به خشم و ستیزه جویی مردان دامن زده اند. اینگونه ابراز واکنش از جانب مردها طبیعیست چون بستر فکری آنها برایشان مجال دیگری برای اندیشه نمیدهد و توجیهات فکری نیرومندی نیز برای سرکوب "گستاخی های" زنان در اختیار دارند. ناکامی مبارزه برای حقوق زن را می توان از آنجا تشخیص داد که طرح چنین موضوعی تنها برای ابراز عاطفه در قبال حوادث هولناک خلاصه میشود. غیابت یک بحث جدی در قبال موضوع زن نشانگر اینست که رویکرد نهادمحور حتا نتوانسته حقانیت این بحث و گفتمان را در جامعه افغانستان تثبیت نماید و جایگاهی برای آن در میان مردم باز کند. در حالت های غیر احساساتی و بحرانی، هنوز هم اگر کسی از حقوق زن سخن میزند، مورد استهزا و تمسخر قرار میگیرد، هم از طرف مردان و هم از جانب زنان. به ویژه مردها بیشتر خودشان را از تعلق به این عرصه دور نگه می دارند. مهمتر از همه زدودن احساس حقارت و نگرانی از بابت این برچسب خوردن است. ضروریست تا اقناع جامعه حرف زدن از حقوق زن را برای مرد و زن به عین اندازه با اهمیت بشمارد.

از یک دیدگاه دیگری که در جوامع غربی نیز مطرح است، رسیده گی به موضوع زن، جاانداختن و تعمیم بازبینی و تعمق در نقش زن را در نظر دارد، هم در نهادهای اجتماعی و هم در پیامد آن که حوزه صلاحیتها و قدرت را شامل میشود. این رویکرد گرایش اش از پایین به بالاست، برخلاف تحمیل ارزشهای آن از بالای به پایین به وسیلهِ نهادها و قوانین جزایی. در جوامع غربی و پیشرفته، اکنون موضوع زن از چالش های حیثیتی و ناموسی پا فراتر گذاشته و به تساوی میان مرد و زن در همه ی عرصه ها گرایش دارد. از بررسی و "به چالش کشانیدن" مناسبات قدرت در نهاد خانواده و نهادهای عمومی که مرام غایی آن "مرسوم سازی" و عادی شمردن انسانیت یک زن همتا و برابر با یک مرد است، تا گونه ی بیان و طرح ریزی گفتمان رایج در جامعه که با مفاهیم اش، قدرت های سنتی مرد بالای زن را تداوم میبخشد، همه دستخوش دگرگونی اند. در جامعه افغانستان نیز چنین گفتمان فرهنگساز ممکن است و بایستی تلاش های مقدماتی درین جهت متمرکز باشد تا در دراز مدت و در نسل های آینده، از شدت تبعیض جنسیتی کاسته شود. ریشهِ عدم برابری و زمینه های خشونت زا در بستر افکار و باورهای اجتماعی بنیان یافته است، پس پاک سازی جامعه از خشونت و نابرابری با زن نیز باید از اصلاح بنیادین افکار آغاز شود، نه منحصراً از راه نهادها.

یک پیشنهاد

با وجود نقش فزایندهِ زن در ادارات دولتی و نهادهای جامعهِ مدنی، ریشه های تبعیض و تبارز خشونت آمیز آن به شکل گسترده اما پنهانی در چهارچوب خانواده و سایر عرصهِ های اجتماعی باقی خواهد ماند. برخلاف، اگر تغییر ذهنیت مرد در قبال شناخت اش از خود و از زن و مهمتر از آن، تغییر ذهنیت زن نسبت به خود او هدف باشد، شاید بتوان در درازمدت به فرهنگ واقعاً برابری آفرین میان زن و مرد دست یافت. در حالی که بیش از حد بالای نقش زنان در نهادها تأکید میشود، تبعیض با زن یا خشونت با او هیچ ارتباطی با انتصاب چند کارمند زن در یک نهاد ندارد. در هنگام عمل خشونت آمیز، این دیدگاه و باورهای یک مرد است که از آن عمل میتواند پیشگیری نماید، نه آگاهیِ او و وجود این واقعیت که بیست و پنج درصدِ نماینده گانِ شورای ملی را زنان تشکیل میدهند. نقش بارز زنان در ادارات و دفاتر دولتی و جامعهِ مدنی قابل انکار نیست، اما آزادی شغلی و مساوات جنسیتی تنها برای همین تعداد میسر است و دلگرمیِ از این بابت که زنان بیشتر در کارهای رسمی مشغول استند، در روابطِ مملو از تبعیض میان زن و مرد در خانواده و جامعه تغییری نمی آورد.  

برای این که پیشرفت درین زمینه در یک توازن بی دردسر به دست بیاید، نیاز است تا شناخت مرد از تعریف هویت اش دچار دگرگونی شود تا برای توانایی بخشیدن به زن، صادقانه دست به کار شود. از نهاد خانواده تا بالاترین مراجع قدرت در جامعه افغانستان اساساً بر مبنای تقدم و ارجحیت دیدگاه و صلاحیت مرد بنیان یافته است که نفوس باسواد و بیسواد، همه را شامل میشود. برای عبور ازین سد، هویت و شناخت از مفهوم "مردیت" را جامعه از راه مراجع آموزشی بایستی از نو بیاموزد، تا نقش امتیازدهنده یی که بر اساس عرف برای خودش قایل است، را به راحتی و خودانگیخته در یک توازن سالم با زن تقسیم کند. در حالت کنونی، حرف مردها به دفاع از حقوق زن در بستر شناخت آنها از هویت جنسیتی شان بیشتر غیرصادقانه و تظاهر به تابعیت از یک نورم شهریگریست. چون تغییر رویکرد در همین یک مورد که خیلی از لحاظ حیثیتی مهم هم است، در موجودیت کلیت ذهنیی که شناخت آنها از خودشان را تشکیل میدهد، مردها را دچار بحران میسازد و آنها حاضر نیستند چنین آسیبی را تحمل نمایند. آنها اگر با شناخت فعلی از مفهوم "مردیت"، از حقوق زن دفاع میکنند، در نظر خود و در انظار دیگران چیزی از اصالت جنسیتیِ خویش را به مصرف گذاشته اند. در بیرون از خانواده و در مباحث کلی حاضرند چیزهایی درین مورد بگویند، اما جایی که حرف با عمل تلاقی میکند، روشنفکرترین مرد حاضر نیست در روابط اش با زن اندکترین امتیازی را به او قایل شود و اگر هم شود، ترس از آن دارد که در بیرون از محیط خانواده از آن اطلاع یابند. در قسمت مردان روستایی، وضعیت به مراتب بدتر از این است و آنها از آن نگرانی ابتدایی در ذهن مردهای شهری و باسواد درین مورد نیز بیخبر اند. حاکمیت آنها بالای زن و ابراز خشونت با وی در نظر آنها، عادیترین نوع برخورد است و بعضاً مایهِ مباهات نیز است.

پیام نهادهای مدافع حقوق زن هم در بیشتر موارد فحوای تشنجزا و آرمانی در برابر بیعدالتی را در بر دارد. در حالی که، بازبینی و بازشناختن مقولهِ مردیت و نقش او در روابط اش با زن، مهمتر از شوراندن حس حقطلبی و انتقام در زنان است که در فضای فعلی کاری از پیش برده نخواهد توانست. درک مردها از موقعیت اجتماعی و هویت جنسیتی شان را میتوان از راه آموزش جمعی و رسانه ها به جامعه آموخت. ارزشهای مرتبط با این حوزه اگر با ذهنیت "مدرن" طوری پیوند بخورند که زنستیزی خصلت انسان های پس مانده و از ویژه گی های روستانشینی تلقی شود، حداقل مردهای باسواد و شهرنشین با صداقت و اشتیاق بیشتر برای تأمین حقوق زن پیشقدم خواهند شد. همنوایی میان شناخت از هویت مردانه و دفاع از حقوق زن سنگبنای اصلی تأمین جایگاه انسانی زن در یک جامعهِ مردسالار را رقم خواهد زد. در جامعه افغانستان، این کانون تنازعات هویتیست که به شکل مداوم و هر روزه به نفع یک گروه جنسیتی عمل میکند و بعضاً به شکل عریان و بیپرده در رویدادهایی مثل بریدن بینی و گوش یک زن هویدا میشود. تمرکز بالای زایل ساختن این تنازع و گسترش مفهوم "انسانیت" در شناخت از هویت زن و مرد، راه رسیدن به جامعهِ عاری از تبعیض جنسی را به گونه موثر هموار خواهد ساخت.

از جانب دیگر، شناخت مستقل از زن، یکی از شرط هاییست برای ارتقای جایگاه او در جامعه. این شناخت از "خودپنداشت" آنها آغاز میشود و درین زمینه نیروی موثر خود آنها و مراجع مدافع حقوق زن است. راهبرد رسیدن به این مرام، همانا استفاده هدفمند از رسانه ها و آموزش جمعیست. البته، برای این شناخت، به کارگیری از ارزش های فعلی به منظور حرمت گذاشتن به اخلاق دینی در بیشتر حالتها تداوم عین شرایط است. همانگونه که مفاهیم دیگری چون "حقوق بشر"، "دمکراسی"، "آزادی بیان" و امثال اینها ذاتاً با ماهیت مذهب سروکاری ندارند، اما توانسته اند جایگاهی برای خود با موازات ارزش های مذهبی در بطن جامعه باز نمایند، "حقوق زن" نیز به عنوان یک حوزه ی مدرن و تازه با ابزار خودش باید به گفتمان بپردازد.

در فضای فرهنگی افغانستان هویت زن تقریباً یک موضوع ممنوعه ست. کمداشت و نادیده گرفتن هویت زن را از آنجا میتوان دید که حتا در میان باشنده گان شهرهایی مثل کابل، هرات و مزار، زن را به نام خودش نمیخوانند و او را در شکل ضمیمه ی شوهر یا پدرش میشناسند. برعلاوه، واژه های مثل "مادر اولادها"، "سیاه سر"، "همشیره"، "عاجزه" و امثال این، بیشتر از آنکه تعارف و ادب را بنمایانند، نمایانگر حرمتگزاری حیثیت محور در قبال شناخت زن استند. زن را به عنوان یک انسان مستقل در نظر گرفتن، برای مردهایی که گویا باسواد اند نیز دشوار است. برخی نهادها نیز تقریباً عین نقش را باز میکنند و از "حقوق زن" یک همبودی جدا از مرکزیت عرصه های اجتماعی پدید میآورند، مثل "وزارت زنان". دلیل موجودیت این وزارت در پهلوی سایر وزارات های دولتی و نهادهای غیردولتی برای دفاع از حقوق زن، به خوبی معلوم نیست و تأثیر نمادین آن نه تنها توجیه پذیر نیست که ادامه دهندهِ تبعیض نیز است. وجود این وزارت به این معنی ست که رسیده گی به امور زنان یک عرصهِ موضوع محور و جدا از دیگر امور اجتماعی ست.

در پایان، نمیتوان در جامعه یی که یکی از شیوه های معمول برای "تنبیه" زن، لت-و-کوب وی در حدی باشد که استخواناش نشکند، توقع داشت که مرد فراتر از فرمانبرداری و سرکوب زن به جایگاهی بلندتر و ارزنده تری برای او بیاندیشد و یا بتوان تنها با کارکرد نهاده محور به هدف رسید. از طرفی، برداشت از دستاتیر و پیام های مذهبی درین مورد مثل موارد دیگر دچار زمانپریشی مهلکیست. اگر کارشناسان مذهبی درین زمینه به تعاریف و ارزش های جدیدی دست یابند که همنوا با ماهیت مستقلانهِ گفتمان حقوق زن باشد، لبه های تند تعاریف سنتی از دین کُندتر خواهند شد و از تشنج درین زمینه کاسته خواهد شد. حداقل میتوان گفت که پیامبر در زمان اش یک قدم پیشتر از فضای فرهنگی حاکم در جامعه اش در جهت برآورده ساختن حقوق زن و پاسداری از جایگاه او در اشکال مختلف حرکت نمود و جامعهِ ستمگر را تا حد توان با فرامین اش به اصلاح واداشت. در بستر تاریخی کنونی، درک ماهیت این رویکرد او، قدم های فراتر و مدرنتر از معیارهای فعلی در برخورد با زن را توجیه میتواند. مهم است تا این جنبهِ رسالت او در زمینه جایگاه انسانی زن درک شود و به جای رویکردهای سنگواره و کهنه اندیشانهِ فعلی قرار بگیرد.
 

***

پیوندهای مرتبط با موضوع:

- اسماعیل درمان: آنگاه که نقاب ها بر افتند

- زرغونه عبیدی: یک سووال از آقای کاوه شفق آهنگ

- کاوه شفق آهنگ: هشتم مارچ- تجلیل از زن یا اهانت بر زن؟

- صفحه ی ویژه ی آسمایی به مناسبت ۸ مارچ

 

بحث روی موضوع در کانون مباحثاتی آسمایی در فیسبوک

بحث روی موضوع در کانون هماهنگی زنان در فیسبوک