طنز با مجاز و کنایه


نهضت گرامی،



می دانیم که در مجاز و کنایه ـ در هر دو ـ هدف ما از گفتن سخن A رساندن پیامB است . چیزی می گوییم و چیز ی دیگر اراده می کنیم؛ یعنی سخن ما هم معنی پدیدار دارد و هم مفهوم پوشیده.

با گفتن این اسب برق است شاید می خواهیم بگوییم این اسب «تیزتک» است . برق در واژه نامه ها به مفهوم تیزتک نیامده است ؛اینجا به مفهوم مجازی به کار رفته است.

اکنون اگر بگوییم برق به پای این اسب نمی رسد ؛ در اینجا نیز می خواهیم بگوییم «این اسب تیزتک» است اما واژه برق مفهوم مجازی ندارد.

جملهء « این اسب برق است» جمله مجازی و جمله «برق به پای این اسب نمی رسد» جمله کنایی است.

نا همگونی بنیادین مجازاز کنایه در این باریکه است که در کنایه هر دو معنی ـ پدیدار و پوشیده ـ مفهوم دارند؛ یعنی یک جملهء کنایی دو مفهوم دارد: گفتن A هم به مفهوم A است و هم به مفهومB. ممکن است در واقع برق به پای یک اسب نرسد.

در واژه یا جملهء مجازی A فقط به مفهوم B است؛ یعنی سخن ما فقط مفهوم مجازی دارد. اسب نمی تواند برق باشد. برای دانستن مفهوم مجازی برق باید قرینهء صارفه و علاقهء مجازی را بدانیم، ورنه دریافت مفهوم B از سخن A نا ممکن است.


پیام عزیز،

من بدین باورم که واکنش دوستان ناشی از ذهنیت تندیش تراش ماست: ما از شخصیت ها تندیس می تراشیم و این تندیس مقدس را ازهر گونه تماس انتقادی ـ حتا از سوی خود آن شخصیت ـ دور نگاه میداریم.

هر که ابجد کاریکاتور و طنز آوایی را بداند، میداند که در این دو گونه «نقیصه های فزیکی» یا بهتراست بگوییم، اندام و آوای نا همگون با همگان، برجسته تر میشوند و «طنزیت» یا «کارتونیت» در چنین زمینه هایی و با همین شگرد پدید می آید.

این توجیه درستی نیست که بگوییم آن هنرپیشه با در آوردن ادای قسیم اخگر ـ که شاید ناشی از یک نقیصهء فزیکی است- به وی توهین کرده است. این دوستان چرا در پیوند با هزاران بازی شوخی آمیز با «بینی کلان فهیم» و «چشمک زدن کرزی» و «یک چشمه بودن ملاعمر» و « قد بلند ظاهر هویدا» و «سر کل بابای ملت» هرگز واکنش نشان ندادند. آیا این دوستان کاریکاتور های مشهور و نا مشهورجهان ـ و از همین افغانستان ـ را ندیده اند ... هیچ تفاوتی بین آن کاریکاتور ها و طنز صوتی نیست. ازنظر من بازی طنز آمیز و شوخی با شخصیت ها جدی گرفتن آنهاست نه مسخره کردن شان.

بدبختانه در افغانستان، بیشتر از «جنگ سالار» ها مدعیان روشنفکری بالاتر از «اشرف مخلوقات» تشریف دارند و بیشترین واکنش را از اینها می بینیم.

یک سخن و کوتاه: در آرودن ادای هیچکسی توهین نیست و از شگرد های طنز آوایی و سیمایی و شوخی است. به گونه یی که پیشتر از این گفتم مرز توهین باید برای دو طرف تعریف پذیر باشد.

هنگامی که در بستر ی جدی کسی ادای کسی را در آورد شاید سبب عصبانیت شود زیرا «افق انتظار» در وضعیتی جدی، چنین نیست اما در بستری طنز آمیز یا شوخی آمیز «افق انتظار» رنگ دیگری دارد.

نمونه بیاوریم: در برنامه «لحظه ها» یا «دور بین مخفی» دیده اید که کسی میرود و بر آدمی تهمت می بندد که تو پاپوش های مرا دزدیده ای. آن آدم بیچاره هر چه دلیل می آورد این مزاحم نمی پذیرد. دعوا تا جایی دنبال می شود که به نزاع می کشد. شخص مزاحم ناگهان می گوید: دوربین مخفی!

بیچاره یی که تا شنیدن «دور بین مخفی» آتشفشان قهر شده بود، در یک لحظه به فوارهء خنده مبدل میشود. بسیار ساده، افق انتظار او برهم می خورد. از دیدگاه من، دوستانی که طلوع را انتقاد کرده اند با یک افق انتظار جدی به بررسی طنز و شوخی نشسته اند.

نا گفته نگذارم، این سخن که آیا برنامه طنزی طلوع از چشم انداز طنز بودن سست یا درست است سخن دیگری است و به دریافت ما از طنز پیوند دارد. میتوان نقد ساختاری کرد و گفت طنز های این برنامه سست هستند اما با این هم نمی توان گفت نباید ادای کسی را در آورد. شگفتی انگیز بود ... شنیدم کمیسیون مستقل حقوق بشر نیز در این پیوند اعلامیه یی داده است... باور نمی کنم... اما شکی نیست...شاید...

 دوشنبه بیست و نهم خرداد 1385ساعت 19:50

***

پیام به پیام




پیام عزیز،

یک دیدگاه هست در هنر که میگویند ادبیات بیشتر به « آنچه باید باشد» میپردازد. این گفته تفسیر های گوناگونی را بر میتابد. از سفر در هزارخانهء کهن الگو ها گرفته تا گذر از فراز و فرود اجتماع. طنز یک فرق ساختاری با دیگر شاخه های ادبیات دارد: طنز به « آنچه نباید باشد» میپردازد.

توهین هنگامی اتفاق می افتد که مرز های آن برای هر دو طرف تعریف پذیر باشد. شوربختانه در طنز از آنجا که خود نهادی شورشی دارد، گاهی تعریف این مرز دشوار است.این دشواری هنگامی دوبرابر میشود که ما با شگرد های طنز نیز آشنایی چندانی نداریم. هنگامی که شاعری به شاعری دیگر بگوید « استخوان شعر تو پوسیده است» شاید چندان بحث برانگیز نباشد زیرا احتمالا آن شاعر میخواسته با زبان مجازی کاستی زبانی یا ساختاری شعر او را گوشزد کند اما اگر طنز نویس برای همان شاعر بگوید «تنبان شعر تو لاشتک ندارد» شاید سبب رنجشی شود. در اینجا ما انتقادی را با بیان طنزی بیان میکنیم اما آنجا بیان ما طنزی نیست .

یک نکتهء دیگر: گاهی برخی ها « اطلاق جز به کل و کل به جز» را نمیدانند. هنگامی که میگوییم « شاعران» میتواند آماج ما برخی از شاعران باشد.میگوییم « امریکا جهانخوار است» ، طبیعی است که هدف ما از امریکا « مردم امریکا» نیست « برخی از سیاستگزاران امریکا» یا شاید بهتر است بگوییم « استعمار امریکایی» است.

چندی پیش در کابل شماری در اعتراض به یک برنامهء طنزی تلویزیون طلوع در پیوند به درآوردن ادا و صدای قسیم اخگر برنامه داشتند. از نظر من این برنامه نشان داد که آن دوستان نیز با بیان طنزی چندان آشنا نیستند و توقع داشتند که در یک برنامهء طنزی هم از آن عزیز با القاب استاد و فرهیخته و قافله سالار یاد شود.



 پنجشنبه بیست و پنجم خرداد 1385ساعت 13:27