جمعه 1386/06/02ساعت 22:43

...3 

وطندار عزیز من هموطن، درود برشما!

 

نوشته ای :

 

 

در مورد توافق افغان ها با محيط اجتماعي و فرهنگي در کشورهاي خارجي، هم آقاي حامد به خطا رفته اند و هم آقاي توحيدي.
افغان هاي مقيم در کشورهاي اروپايي و امريکايي اکثراً مردمان تحصيلکرده و تجددگرا اند و به علت غلبهء استبدادهاي ايديولوژيک که به خصوص در دوران تنظيم سالاري و طالبي کارش به ريش و بروت مردم هم رسيد وطن را ترک گفته اند . اينان در محيط جديد همان حقوق و مزيت هايي را يافته اند که در کشور خود آرزويش را داشتند .

 

داشتن دیدگاه مخالف حق مسلم شما هست...حق مسلم مخاطب شما نیز...هر انسان خردورزی باید بداند که فقط یک بهره از یک حق ابطال پذیر نزد او هست...به همین سبب گفتگو معنی مییابد...در بارهء نظر شما نظر من این است :

 

1. تجددگرایی برآیند یک تفکر است...آیا افغانهای پناهنده در غرب در تفکر تجدد گرا هستند یا در روزمره گی ؟ از نظر من افغانها « متجدد منفعل » هستند نه متجدد فعال...مصرف گرا هستند نه تجدد گرا...زنده گی در غرب فقط کلاه شان را عوض کرده است نه کلهء شان را...دیدنی های شان عوض شده است نه دید شان...«غلبهء استبداد ایدیالوژیک » شاید بر برخی ها اثرگذاری داشته است اما اگر جمهور را در نظر گیریم...پناهنده ها تافتهء جدا بافته نیستند...اینها خود در استبداد دست داشته اند (بیشتر پناهنده های سیاسی چنین اند )...جالب تر این که یگانه چیزی که در اینها تغییر نکرده است همان « استبداد ایدیالوژیک » است... آنها فقط «دیپلومات گونه » شده اند...میدانند چه بد غربی می آید و چه خوشش ...ادای بوزینه وار در می آورند...برخلاف داخل افغانستان در غرب تقریبا ناممکن است که دو تن را که در افغانستان به دو حزب مخالف پیوند داشته اند با هم بر میز مذاکره بنشانید...بیشتر ما آنجا در گذشته زنده گی میکنیم...کدام مزیت ها را که در کشور آرزو داشته اند آنجا یافته اند ؟ جز مزیت اقتصادی چه دگرگونی دیگر در زیستار افغانها میبینید...تحمل ...رواداری...دگرپذیری...پلورالیزم...نواندیشی...گستاخی مقدس تجربه...چه ؟ آیینهء قدنمای تفکر ما رسانه های ما در غرب است ؟ تلویزیون هایی که « سماوار اختلاط یک طرفه » هستند...نشریه هایی که میدان جنگ  سیاه وسفید گذشته ها هستند...

 

افغانها در بهترین نمونه شهروندان خوب کشوری دیگر اند...این بسیارخوب است اما به افغانستان چه کمکی میکند ؟ آماج من از « افغان هنجاری » شهروندی از افغانستان است که کار و افکار و پیکارش ( هر جای دنیا که هست )

در دگرگونی وضعیت لاوارثی به نام افغانستان اثرگذار باشد...آنجا هر کس نگرانی خود و خانوادهء خود را دارد...حتا نگرانی افغانهای دیگر مهاجر و پناهنده را ندارد چه رسد به نگرانی افغانستان...روزی در همایشی برای افغانها گفتم ( البته همایش نه...کنسرت ! )...حال که ما توانایی کار با همی را نداریم ...اگر هر افغان یک خویشاوند با استعداد خود را در افغانستان برگزیند و سالانه هزینهء دانش آموزی او را بپردازد...بزرگترین خدمت را به افغانستان کرده ایم...منفی بافی آغاز شد : اگر پول را بفرستیم ممکن پدر و مادر به دانش آموز ندهد...آنجا کی درس است...بهتر نیست به جای کمک به خویشاوندان به دیگران کمک کنیم...بیایید یک مکتب بسازیم...یک چک چک! تمام...خور پف..

 


من شخصاً خوشحالم که افغان ها مثل ترک ها از روي لباس شان در اروپا قابل شناخت نيستند.
من افتخار مي کنم که ما نسبت به فرهنگ غربي ديد باز داريم و خود مان را در درون جل قرون وسطايي محصور و منزوي نمي سازيم.
ولي من برخلاف آقاي حامد افغان را از روي سيما و حرکاتش مي شناسم از حلت چشمش مي شناسم و از مردمان کشورهاي همسايه تشخيص داده مي توانم - و اين تشخيص در اغلب موارد درست بوده و تنها گاه گاهي شايد دچار اشتباه شده باشم
...

 

جل قرون وسطایی لباس نیست...اندیشه است...آیا اندیشهء ما « نوگرا » هست؟ آماج من در نوشتهء پیشین شناخت فزیکی افغانها نیست...شناخت فکری شان است...افغان جز این که « اهل افغانستان » است دیگر چیست و کیست ؟ معمولا باید یک کشور را از روی مردمش بشناسیم نه مردم را از روی کشور...ما افغان هستیم زیرا سرزمین ما افغانستان نام دارد...من میخواهم برعکس باشد...نام سرزمین ما به سببی افغانستان باشد که ما افغان هستیم...نگرانی من این است...به همین سبب مولفه های افغانیت را خواستم...شناخت از روی چشم و حرکات دست و...شناخت عاطفی است نه شناخت شهروندی...

 

 

من هر انساني را هموطن شناخته ام و خواهم شناخت که خودش را افغان بداند و هيچگاه هم دسبوس و دستنگر و حرفشنو بيگانه نبوده ام ؛ گمان نه کنم که آقاي حامد هم غير از اين باشند...

 

این که من خود را افغان بدانم جز یک شناخت جغرافیایی دیگر چه تصویری را بازتاب میدهد ؟ پرسش من این است...
حرف حامد شايد در مورد گروه هاي خاصي درست باشد ؛ ولي اطلاق آن برهمه گان درست نيست...

 

حتما خود میدانید که ما شگردی در مجاز به نام اطلاق جز به کل و کل به جز داریم...در مورد افغانیت اطلاق من بر همگان است...گوشه یی از دلیل را نیز خود نوشته اید :

 

 

 

و امّا غيرت بيجا ما را کشته است - ما انگليس را شکست داده ايم ؛ ما شوروي را شکست داده ايم ...
پاسخ من به اين حرف ها اين است :
- گيريم ما اين ها را شکست داده باشيم ؛ ولي با آن هم ما پيروز نشده ايم ...
مشکل ما اين است که ما غيرت خشونت و بزن بزن و بکش بکش را داريم ؛ اما غيرت شناخت و رفع کاستي ها خودمان را ؛ غيرت ترک تعصب را ؛ غيرت آموختن، انديشيدن و کار کردن را چندان نداريم
...

 ***

 متن پیام وطندار و پیام های مرتبط دیگر  عنوانی سمیع حامد:

1...2...


نویسنده: حسن توحیدی

متاسفانه مشکل ما افغانها درین است که بقول معروف شیر خانه و روباه صحرا هستیم ما برای اینکه بر حریفان سیاسی و اعتقادی خود تسلط یابیم تن به ذلت میدهیم به ساز بیگان چنان سر مست میرقصیم که خون هموطن مان در جرعه های بی ننگی به ما نوشان ده می شود و سکر ان ما را به ریختن خون های بشتر مخمور میسازد. ما کفش دگرا ن با زبان واکس میزنیم ولی پای هموطن خود را با شمشیر
قطع میکنم انگاه از افغانیت و غیرت افغانی لاف میزنیم .
شاید گفتن این مسله برای تا ن بسیار سنگین اید اما واقعیتی که از ان نمیتوان فرار کرد امروز نام افغانستان با تریاک و ترور چنان امیخته شده است که ماهیر ترین کمیا گر جهان از تجزیه ان عاجز است و هموطنان ما در دور ترین نقاط جهان قربانی این بد نامی است . امروز اگر افغانها با کشور های میزبا ن مشکل ندارد دلیل ان بسیار واضح است و ان اینکه رسم ما بر این بوده در برابر بیگانگان در یوزگی پیشه کنیم ودر برابر برادران خود قلدری و غداری دل ان یکی را با هزار تملق بدست اریم و قلب دیگری را با خنجر کین بشکافم در برابر ان یکی چشم بگویم و چشم دیگری را کور نمایم

***
نویسنده: هموطن

در مورد توافق افغان ها با محيط اجتماعي و فرهنگي در کشورهاي خارجي، هم آقاي حامد به خطا رفته اند و هم آقاي توحيدي.
افغان هاي مقيم در کشورهاي اروپايي و امريکايي اکثراً مردمان تحصيلکرده و تجددگرا اند و به علت غلبهء استبدادهاي ايديولوژيک که به خصوص در دوران تنظيم سالاري و طالبي کارش به ريش و بروت مردم هم رسيد وطن را ترک گفته اند . اينان در محيط جديد همان حقوق و مزيت هايي را يافته اند که در کشور خود آرزويش را داشتند .
من شخصاً خوشحالم که افغان ها مثل ترک ها از روي لباس شان در اروپا قابل شناخت نيستند.
من افتخار مي کنم که ما نسبت به فرهنگ غربي ديد باز داريم و خود مان را در درون جل قرون وسطايي محصور و منزوي نمي سازيم.
ولي من برخلاف آقاي حامد افغان را از روي سيما و حرکاتش مي شناسم از حلت چشمش مي شناسم و از مردمان کشورهاي همسايه تشخيص داده مي توانم - و اين تشخيص در اغلب موارد درست بوده و تنها گاه گاهي شايد دچار اشتباه شده باشم
من هر انساني را هموطن شناخته ام و خواهم شناخت که خودش را افغان بداند و هيچگاه هم دسبوس و دستنگر و حرفشنو بيگانه نبوده ام ؛ گمان نه کنم که آقاي حامد هم غير از اين باشند...
حرف حامد شايد در مورد گروه هاي خاصي درست باشد ؛ ولي اطلاق آن برهمه گان درست نيست
و امّا غيرت بيجا ما را کشته است - ما انگليس را شکست داده ايم ؛ ما شوروي را شکست داده ايم ...
پاسخ من به اين حرف ها اين است :
- گيريم ما اين ها را شکست داده باشيم ؛ ولي با آن هم ما پيروز نشده ايم ...
مشکل ما اين است که ما غيرت خشونت و بزن بزن و بکش بکش را داريم ؛ اما غيرت شناخت و رفع کاستي ها خودمان را ؛ غيرت ترک تعصب را ؛ غيرت آموختن، انديشيدن و کار کردن را چندان نداريم
 

***


نویسنده: نذبر

گفتی که:
«افغانیت چیست؟ بیایید از همدیگر بخواهیم تا مولفه های افغانیت را ردیابی کنیم! خواهشمندم فهرستی ترتیب دهید ؟ اگر ممکن است مرا هم خبر کنید.. .»