کاندیدای اکادمیسین سیستانی
جشــــــن نـــــــوروز
باشندگان فلات ايران درباستان زمان که عمدتاً پيرو آيين زرتشتى بودند، دريک سال دوازده جشن ماهانه برگزار ميکردند که منطبق بود بر روزهايى که درآن اسم روزبا اسم ماه برابر ميشد. از ميان اين جشنها، نام آورترين آن سه جشن بود : يکى جشن نوروز(سيزده روز، قبل از اسلام شانزده روزبود) و ديگرى جشن مهرگان(شش روز) و سديگر جشن سده (از١ تا٧ هفته) بود. دوجشن پسين در زيرتاثيرتعصب وفشارروحانيت مسلمان تقريباً فراموش شده اند، اما جشن نوروز، در روز اول سال خورشيدى که روز وشب باهم برابر ميشوند، با وجود فشارها و انزجار روحانيت مسلمان درکم بها دان به آن برگزار ميگرديد واکنون هم برگزارميشود.
در روايات کهن ملى ، پيشينه نوروز به جمشيد، شاه بزرگ بلخ يا باختر ميکشد که برگزارى و نامگذارى نوروز را بدو نسبت ميدهند، دقيقى بلخى در شاهنامه فردوسى ميگويد:
همه کردنى هـا چو آمــــــــد بجاى
زجـــــــاى مـهــى بـرتـر آورد پاى
به فر کيــــــانى يکى تخـت ساخت
چه مايه بدو گـــوهر اندر نشاخت
که چون خواســتى ، ديو برداشتى
زهامـون بـگــردون بر افــراشتى
چو خورشيد تابان ميـــــــــان هوا
نشســته بر اوشـــــــــاه فرمانروا
جهان انجمن شد بِرِ تخـــــت اوى
فرو مانده از فّـرۀ بخـــــــت اوى
به جمشيدبر ،گـــــــوهـر افشاندند
مر آن روز را، روز نــو خواندند،
سر ســـــال نو ، هُــرمُز فــرودين
برآســـــود از رنج تـن، دل زکين
به نـــوروز نو ، شاه گيتى فروز
بر آن تخت بنشـست پيروز روز
بــزرگان به شـــــادى بيــاراستند
مى و رود و رامشگران خواستند
چنـــين جشــن فـرُخ از آن روزگار
بمانــده از آن خســــــرو يــــاد گار
ابوريحان ماه فروردين را ماه جشنها خوانده و رسم شاهان ساسانى را از لحاظ رسيدگى به حقوق مردم اينطور برمى شمارد: « آئين ساسانيان در اين ايام چنين بودکه پادشاه به روز نوروز (توده) مردم را اعلام مى نمودکه براى ايشان جلوس کرده که به ايشان نيکى کند و روز دوم را براى دهقانان که قدرى مقامشان بالاتر ازتوده بود، جلوس ميکرد و خانواده ها نيزدر اين قسمت داخل بودند و روز سوم را براى سپاهيان و بزرگان موبدان جلوس ميکرد و روز چهارم را براى اهل بيت و نزديکان و خاصان خود و روز پنجم براى خانواده و خدم خود... و چون روز ششم مى شد، از قضاى حقوق مردمان فارغ و آسوده شده بود و براى خود نوروز ميگرفت و جز اهل انس و اشخاصى که سزاوار خلوت اند.کسى ديگر را نمى پذيرفت و دراين روز آنچه را که روز هاى گذشته براى شاه هديه آورده بودند، امربه احضارميکرد و آنچه ميخواست تفريق ميکرد و مى بخشيد و هرچه که قابل خزانه و توديع بود، نگهميداشت .» (آثار الباقيه، ص ٢٨٢ ببعد )
در شرفنامه نظامى پيرامون جشن نوروز و سده ابياتى بچشم ميخورد که نشان ميدهد در نيمه قرن ششم هجرى در دوران حيات نظامى گنجه ئى درجشن نوروز و سده ، در ميان زرتشتيان، دوشيزگان جوان با لباسهاى خوش الوان و با سر وصورتهاى آراسته وگيسوهاى مشک و غاليه ديده ، شرکت مى جستند و با رقص و پايکوبى ودست افشانى و پريشان کردن مويهاى خويش بشور وسرور و شادمانى و رونق جشن مى افزودند و با ناز و ادا هاى دلبرانه مرد خويشتن رامى جستند و از حقوق و اختيارات فراوانى برخوردار بودند. آن ابيات را باهم ميخوانيم :
دگر عادت آن بود کاتــــش پرست
همه ساله با نوعروســـان نشست
بنوروز جمـشـــــيد و جشـن ســده
کـه نو گشــــــــــتى آئيـن آتـشکـده
زهر سو عـروســان ناديـده شوى
زخـانه بـرون تا ختنــــدى بکـوى
رخ آراســـــته ، دستـهـا پر نـگـار
بشــــــــا دى دويدنـدى از هر کنار
مُـغـانه مى لعـل بـــــــــــر داشــته
بيـاد مُغـان ، گـــــــردن افــراشته
زبرزين دهقـــان و افسـون زنـد
بـر آورده دودى بـچــــــــرخ بلـند
همه کارشان، شـــوخى و دلـبرى
گه افسانه گوئى،گه افســونگرى
فروهشته گيسو، شـکن در شکن
يکى پايکوب و يکـــى دست زن
چو سروسهى دستــه گل بـدست
سهى سـرو زيبـــا بُودگل پرسـت
سر سال ، کـــــــز گنـبد تيــز رو
شمـار جهـان را شــــدى روز نو
يکى روزشان بود،ازکوى وکاخ
بکــــــام دل خويش ، ميدان فراخ
جــــــــدا هر يکى بزمى آراستى
و زآنـجا بسى فتـنه بــر خاستى
(نوروز جمشيدى ، لندن ١٩٩٦، ص ١٠-١١ )
اين ابيات صريحاً بيانگر آزادى زن در ديانت زرتشتى است که حق داشته اند جداگانه در نوروز بزم آرائى کنند و به نشاط بنشينند.
نوروز درافغانستان :
مردم ما از قديمترين زمانه ها بدين باور بودندکه: نوروز، پيام شادابى وشادمانى طبيعت است . نوروز سرود رويش وبالندگى ونوشدن است. نوروز پيک بهار ونخستين روز از فصل بهاراست. در بهارطبيعت دوباره زنده ميگردد. باغ وراغ ودشت ودمن ازخواب گران وکرخت زمستان بيدار ميشود. درختان شکوفه باران ميشوند وچون عروسان طبيعت به نظرجلوه مينمايند. بوى خوش شکوفه ها وگلهاى بهارى نفس باد را مشک بيز و هوا را معطر ودلانگيز ميکند. وزش باد بهارى دل و دماغ انسان و حيوان را تازه گى مى بخشد و شادمان مينمايد.دربهار در همه جاو همه چيز طبيعت طراوت وتازگى، رويش وبالندگى بچشم ميخورد. پرستوها به لانه هاى شان برميگردند، پرندگان به هرسو در پروازمی آیند وشادمانه چهچه ميزنند. بلبلان ازشاخى بشاخى مى پرندو نغمه شادى سرميدهد و شور و نشاط مى آفرينند.
انسان به عنوان باشعورترين عنصر طبيعت، مى بايستى با طبيعت همگام شود. از طبيعت بياموزد وبه نوسازى خود وتکامل شخصيت خويش بپردازد. برانديشه وتفکر وعملکردخود تجديد نظرکند، کاستيهاى خود رابرطرف نمايد و درعوض برمنش و کنش هاى نيکوى خويش بيفزايد. انديشه هاى کهنه وخرافى ونابخردانه را از خود دورکند. از دو روئى و دورنگى بپرهيزد.از زشتى وپلشتى دورى جويد و باديگران از در صفا و وفا و دوستى پيش بيايد.بخل وکينه وحسد را بيک سو گذارد وبجاى آن مثبت بينديشد و تلاش کند تا خيرش به ديگران برسد و اگر خيرش نميرسد، سعى کند تا ضررش هم بکسى نرسد.
در افغانستان جشن نو روز از گذشته هاى خيلى دور، يا لااقل از دوره شهرنشينى درعهد جمشيد ، شهريار اسطوره اى بلخ ، ازسوى مردم با شادمانى وشادکامى استقبال شده است، اين آئين، از ازمنه پيش از اسلام در ميان ملل آريائى (که ازفرغانه تا عراق گسترده اند) گرامى داشته ميشدو هرساله از روز اول سال خورشيدى تا سيزدهم فروردين را در برميگرفت. روز سيزدهم فروردين روز سيزده بدربود، دراين روزهمه مردم ازخانه هاى خود بيرون ميرفتندوخود را به دامن طبيعت رها ميکردند وتمام روز را باصرف غذاى هاى گونه گون وشنيدن ساز وسرود با رقص وپايکوبى بسرمى آوردند. باغلبه اسلام جشن نوروز ازسوى روحانيت مسلمان با تحريم هايى روبروشد. هرچند که به مناسبت نوروز به حکام اسلامى در خراسان وايران هداياى در همين روز پيشکش ميشده است. مگرباتمام کارشکنيها ومخالفتى که از جانب روحانيت مسلمان درتحريم وياکم بها دادن به آن اعمال شده،جشن نوروز با جلوه هاى گوناگون تجليل و احترام مى شده است. در دوصد سال پس از اسلام و حتى تاعهدصفاريان سيستان، از جشن نوروز بطور مشخص در متون تاريخى ذکرى ديده نميشود، اما درعهد سامانيان که دوره تجديد تاريخ وادب پارسى است، از جشن نوروز و آئين نوروزى درمتون ادبى وتاريخى اين دوره تذکراتى ديده ميشود.رابعه بلخى نخستين شاعرزنى درعهدسامانيانست که نغمه بهار را چنين سرميدهد:
زبس گل که در باغ ماوى گرفت
چمن رنگ ارژنگ مانى گرفت
سـر نـرگس تـازه از زّر و سـيم
نـشان از سـرتاج کسرى گرفت
اما در روزگار غزنويان، نه تنهاجشن نوروز بلکه جشن هاى سده ومهرگان نيزباشکوه خاصى بطور رسمى برگزار ميشدند.بيهقى والبيرونى وگرديزى وشعراى عهدغزنوى از اين جشنها بطورچش گيرى ياد کرده اند. ابوريحان بيرونى ميگويد: «با آغازسال نوسالمندترين فردخانواده به پا ميخاست وقاشقى عسل ياپاره قندى بردهان يکايک خانواده ميگذاشت وبادادن هديه ويک برگ سبزويک سکه که درداخل يک سيب ويا ليموقرارداده شده بود، آمدن نوروز را شادباش ميگفت. بعد تمام خانواده بپا ميخاستند ونمازسپاس وتندرستى بجامى آوردند وبراى همديگر ديرزيستن وفراخى روزى وشادکامى آرزوميکردند. پس از آن، زن ومردخانواده به کوى وبرزن ميرفتند و هرکى راسرراه خود مى ديدند، براوآب مى پاشيدند»( نوروز، نگارينه نگارى...از سلیمان راوش ،سايت آريائى)
ظاهراً اين آداب همان رسم کهن آب پاشان است که البيرونى به آن اشارت دارد. وگويدکه در نو روز خاصه (روزششم فروردين) مردم سحرگاه برمى خاستند و آب از جويبار برميداشتند و آنرا بر سر و روى يک ديگر و هر کسى که سر راه شان پيدا ميشد، مى پاشيدند:
چـو هر سال روز نخســـــتين ، مـهـر
بر افـروزد از برج خرچنــگ چـهـر
بُـــوًد آب پـاشــان بـرســــــــــم عجـم
که کسرى شگون کرده بودست وجم
بنابر متون اين عهد، شاهان غزنوى نسبت به آئين هاى هاى باستانى مردم تعصبى نداشتند وبا علاقه مندى آنرا احترام وبرگزار ميکردندو در روزهاى موعود اين جشنها در بارگاه شاهان وسلاطين غزنوى که بگفته بيهقى :
«باحاجبان سيه پوش وفراشان ومرتبه داران ونديمان وخازنان ومطربان و ساقيان و جنباشيان و جنيبتيان وغلامام وثاقى وسرائى با جامه هايى ازسقلاطون وديباى رومى وکمرزر وسيم هزارگانى وهفتصدگانى واسپ هاى باساخت وستام زرين وسيمين وچتر وعلم وعلامت دبدبه وکوس وبوق ودهل، دستگاهى بس پرهيمنه وباشکوه بود*.» با حضور تمام رؤساى ديوانهاچون: ديوان رسالت، ديوان استيفا، ديوان بريد وديوان اشراف، وديوان قضاو ديوان احتساب وديوان اوقاف، يکجا بابزرگان و نمايندگان اقشار وطبقات مختلف مردم از همه شهرهاى امپراتورى غزنوى باهداياى حيرت انگيزحکام ولايات دور دست ، تجليل ميشد. و دراين بارگاه بود که شعراء اشعار نغز وپرمغزى به اين مناسبت انشادميکردند و آنرا درحضور شاه و درباريان مى خواندند و از شاه صله وجايزه ميگرفتند.
يکى از بهترين سرودهاى نوروزى ،که درتاريخ هزارسالۀ ادبيات فارسى تاکنون نظير آن ديده نشده، ترجيع بندى است ازحکيم فرخى سيستانى که درآن نوروز وبهار با لطيف ترين وخيال انگيز ترين الفاظ به ستايش گرفته شده است. دوسه بند آن را اينجا مى خوانيم تابا خوانش آن از شاعرگرامى يادى کرده باشيم :
وصـف نوروزاز زبان حکيم فرخى سيستانى
زبــــاغ اى باغبان ماراهمى بـــوى بهــارآيد
کليــــدبــاغ مارا ده که فــــردامان بکـــار آيد
کليد باغ را فــــردا هـزاران خـــــواستار آيد
تـولختى صبرکن چندان که قمرى برچنارآيد
چـو انـدر باغ توبلبل، به ديــــــــدار بهار آيد
تـرا مهمان ناخوانده بروز صــــــد هـزار آيد
کنون گرگلبنى را پنـــج شش گل درشمارآيد
چنان دانيکه هرکس راهمى زو بوى يار آيد
بهـارامسال پندارى همى خـوش تر زپار آيد
ازاين خوشترشودفـردا که خسروازشکارآيد
بدين شايستگى جشنى بدين بايستگى روزى
ملکرادرجهان هرروزجشـنى باد و نوروزى
زمين ازخرمى گويى گشـــــاده آسمان استى
گشاده آسمان گوئى شگـــفته بـوستان استى
بصحـرا لاله پندارى، زبيچـاده دهــان استى
درخت سبز را گــوئى هزار آوا زبان استى
بشــب درباغ گوئى گل، چراغ باغبان استى
ستاک نسترن گوئى، بُت لاغر ميـــان استى
درخت سيب راگوئى ، زديبا طيلسـان استى
جهان گوئى همه پروشى و ازپرنيــان استى
مراگردل نه اندر دست آن نامــهربـان استى
بدو دستم بشادى برمى چون ارغـوان استى
بدين شايـستگى جشنى بدين بايستگى روزى
ملک رادرجهان هرروزجشنى باد ونوروزى
نبينى باغ راکـزگل، چگـــونه خوب و دلبرشد
نبينى راغ راکـز لاله، چـون زيبا و درخورشد
زمين ازنقش گوناگون،چون ديباى شُشــترشد
هزارآواى مست اينک، بشغل خويش اندرشد
تذروجفت گم کرده کنون، با جفـت همــــبرشد
جهان چون خانه پُربت شد و نوروز بتگـرشد
درخت ساده ازدينارو ازگوهـر توانــــــگرشد
کنون بالاله اندردشت هم باليـــــــن وبسترشد
زهر بيغوله و باغـــــى ،نواى مطـربى بـرشد
دگربايد شدن ما راکنون کافـــــــــاق ديگرشد
بدين شايستگى جشنى بدين بايستـگى روزى
شما را درجهان هرروز جشنى باد ونوروزى
بدينسان فرخى سيستانى نوروز را، روز دگرگونى آفاق وجهان ميداند وبه ديگران مى آموزد تابه نوشدن خود بپردازند. فرخى سيستانى ، طبيعت رادربهار به بت خانه اى رنگارنگ تشبيه ميکند که هريک از اين بتها بدست نوروز تراشيده شده است و مردم همه به طواف اين بتها از خانه بيرون آمده اند. تصويرى که فرخى سيسانى از بهار بدست ميدهد، ازقلم هيچ نويسنده و ازذهن هيچ شاعرى تاکنون بدين زيبائى ورسائى بيان نشده است . حقا که اين شاعر دهقان منش سکزى در توصيف نوروز سنگ تمام گذاشته است.
متاسفانه پس از غزنويان ديگر نوروز چنانکه بايسته است ازسوى شاهان وسلاطين حاکم برنجد ايران تجليل نشد و اين مردم بودند که هرسال با فرارسيدن نوروز آنرا بادلبستگى خاص جشن ميگرفتند وبا پوشيدن لباس هاى نو وپختن غذاهاى نو و رفتن به دامن طبيعت ارج ميگذاشتند.يکى از ويژه گيهاى جشن نوروز، همگانى بودن اين جشن است که تمام مردم درگستره فلات ايران آن را جشن خود ميدانند وفرارسيدن آنرابشادمانى مى نشينند.مگر تنها گروهى که نسبت به اين جشن خصومت ميورزد، روحانيت مسلمانست که ازطريق دستگاه حکومتى که براين روحانيت اتکا دارد، مدت اين جشن را محدود ساخته است.چنانکه درافغانستان جشن نوروز به استثناى مزارشريف که ، بگونه طولانى برگزار ميشود،درساير نقاط کشوربه يکروزرخصتى ونهال شانى خلاصه شده است. مولاناجلال الدين محمد بلخى اولين ملائى است که بهار را بجاى نوروز به ستايش گرفته است:
بهـار آمد، بهارآمد، بهارخــــــــوش عذار آمد
شفـا آمد، شفا آمد، شفــــــــــاى هر نزار آمد
بنفشه پيش نيــــــــلوفر، درآمد که مبارک باد
که زردى رفت وخشکى رفت وعمرپايدارآمد
درزمان حاکميت طالبان بنيادگرا جشن نوروز ممنوع اعلام گرديد وحتى بجاى تاريخ وسنه خورشيدى سنه هجرى قمرى راگذاشتند تا بزعم خود آخرين ميخ رابرتابوت نوروز بکوبند، ولى ورق برگشت و اين ميخ برفرق خود طالبان کوبيده شد. اين درحالى است که درجمهورى اسلامى ايران درهمان عهدطالبان، جشن نوروز سيزده روز برگزارميشد واکنون هم ميشود. و در روز سيزده بدر، همه مردم ازخانه هاى خود بيرون ميروند و سبزه هاى راکه به استقبال از نوروز کشت کرده اند، درآب ويا درميان کشتزار مى ريزند ، و در روستاهادختران دم بخت ساقه هاى سبزه ها را گره ميزنند و نيت مى بندندکه تا سال آينده پشت بخت خود بروند وشوهرخوش صورت ونيکو سيرتى نصيب شان بشود. بدينسان مردم دراين روز خود را در دامن طبيعت رها ميکنند وتمام روز را با ساز و سرود و رقص وپايکوبى بسر مى آورند. در تاجيکستان نوروز تاچهل روز دوام مى آورد، بدين معنى که مردم تا چهل روزهرجمعه به بيرون ازخانه در دامن طبيعت پرازسبزه وگل ميروندو با ساز وآواز ورقص وپايکوبى روزهاى نوروز را با شادمانى بسرمى آورند.
در روز اول نوروز تاجيکان به ميدانهاى عمومى گردمى آيند وابراز شادمانى مى کنند. دختران جوان با موهاى بلند و چوتى شده به رقص و پايکوبى مى پردازند. يکى از سنت هاى دلپذيرتاجيکان اينست که خوشگل ترين دوشيزه را به عنوان دخترنوروز انتخاب ميکنند و بعداين دختر را در موترى پر ازگل مى نشانند و درتمام شهر ميگردانند.رسم جالب ديگراينست که تعدادزيادى از دختران و پسرانى که با هم نامزد استند در روز نوروز عروسى ميکنند وبعد برمزار شخصيت هاى نامدار ميهن شان يا يادگار سپاهى گمنام رفته گل ميگذارند وگويا زندگى نورا با نوروز يکجا جشن ميگيرند. اين رسم در دوره حکومت شوراها درازبکستان نيز رايج شده بود.
نوروز درکابل :
در کابل قديم رسم براين بود که يک ماه پيش از فرارسيدن نوروز ، مردم به پيشواز سال نو وبهار کوچه ها و خيابانها و جاده ها را پاک ميکردند، خانواده ها خانه تکانى ميکردند، دکانداران ، دکانهاى خود راچراغان ميکردند و آذين مى بستند. رسته دکانهاى چهارچته و سر چوک و شوربازارو بازار ارگ را با انواع آئينه ها، بلورها، منظره ها و تصويرها، قالينچه ها، چلچراغها و حتى کجکول ها و تبرزين ها و پوست هاى پلنگ آراسته ميکردند. شبها با شمع و مشعل، فانوس وچراغ هاى مهتابى همه جا روشن روشن بود. از مدتها پيش شيرينى پزها ، کلچه پزها، نخودپزها، نقل وبادام ، شيرپيره درست ميکردند٠
سبزى فروشها انواع سبزى و ترکارى مخصوصا"سبزی پالک"ّ را به نشانه سبزى و خرمى به مشتريان عرضه ميکردند٠ خلاصه آمد آمد بهارجنب و جوش پير و جوان ، شور و هيجان تازه به شهرمى بخشيد. چون پوشيدن لباس نو يا پاک شگون داشت ، زن و مرد و کودکان با لباسهاى سرخ و سبز و چشم هاى سرمه کشيده و دست و پاى حنا کرده ، چون گلهاى بهارى در ميان جمع مى درخشيدند. تهيه شيرينى هاى خانگى ، کلچه هاى بسيارلذيذ نوروزى را نشانه خير وبرکت ميدانستند و براى اينکه همه چيز در درجه اعلا باشد، پيش از پيش ظروف مسى را با قلعى سفيد ميکردند و اسباب و اثاثيه خود را در حد توان پاک و پاکيزه ميداشتند تاجلوه و جلاى خاصى پيدا کند٠حويلى و حياط را تر و تميز ميکردند. حمام و شستشوى بدن و خوردن سبزى و خنده و شادمانى کردن از واجبات سال نو بود و باور داشتند که هرگونه که سال نو را آغاز کنند تا پايان سال به همان گونه خواهند زيست.
غذاى معمول و مقبول شب نوروز ، سبزى چلو، و ماهى بودکه هردو نمادى از سر سبزى و زندگى است . دولت و حکومت بمناسبت نوروز ، برخى از زندانيان را آزاد ميکردند و يا مدت زندانى بودن را کاهش ميدادند. درشب چارشنبه آخر سال کوزه نو و آب نديده را از بامهابه زمين مى انداختند و يا مى شکستندو ميگفتند بلا رفت و صفا آمد.
از محل های معروفی که مراسم نوروزى درآن برگزار ميشد ، باغ بابُر بودکه نام قديمش هم «باغ نوروزى» بود و پس از آنکه تابوت بابررا از هند به کابل آوردندو به باغى که وصيت کرده بوددفن کردند، معروف به باغ بابر شد. ديگر از جاهايى که مردم جمع ميشدندو به شادى وسرور مى پرداختند، دامنه کوه خواجه صفا بود با درخت هاى زيباى ارغوانش وهم باغ چهلستون با شکوفه هاى عطرآگين بادامش. در اين باغ ها و مکانها بود که مردم در سايه فرح بخش ارغوانها ودرختان بادام ، کباب و قيماق چاى مى خوردند.
نوروز درمزارشريف :
در شهر مزارشريف ، نو روز بگونه خاصى با رنگ و صبغه مذهبى بنام «ميله گل سرخ» (يا جشن گل سرخ) برگزار ميگردد. دليل اينکه چرا جشن نو روز را در مزارشريف ، ميله گل سرخ ميگويند، اينست که با آمدآمد بهاران هرسال صحرا و دشت و دامن کوه هاى بلخ غرق در گل هاى سرخ لاله وشقايق وحشى و خودروى ميگردد. به پيشواز نوروز و ميله گل سرخ ، مردم خانه ها و حويلى ها، باغچه ها و پارکها،جاده ها وکوچه ها را پاک و تميز ميگنند. و در پاکى پارک هاى داخل روضه مزارشريف توجه خاص مبذول ميشود.زيرا ده روز مانده به نوروز مردم از اطراف و اکناف افغانستان و خراسان و پاکستان و کشورهاى آسياى ميانه به شهر مزار شريف مى آيند، و نو روز را براى مدت چهل روز از بيستم ماه حوت تا اخير ماه حمل گرامى ميدارند. در روز اول سال نو، ده ها هزار مردم بر گرداگرد مقبره منسوب به حضرت على بن ابى طالب صف ميکشند و در ساعت ٩ صبح والى همراه با رؤساى دواير دولتى ، قضات و افسران عالى رتبه و روحانيون به صحن روضه مزار جمع مى شوند و سپس موزيک دولتى برسم احترام نواخته مى شود و بعد با قرائت سوره هايى از قرآن و خوانش پيام شخص اول کشور بوسيله والى و دعاى خير وبرکت و فراوانى نعمات «ژنده يا توغ يا پرچم» حضرت على برافراشته ميشود.
« ژنده يا توغ» چوب ضخيم وبلندى است به ارتفاع تخمين هفت يا هشت متر و پوشيده با پارچه هاى رنگارنگ ابريشمين که در مدت جشن درصحن روضه برپا ميباشد.هنگام برافراشتن «ژنده» مردم هجوم ميبرند تا برآن دست بکشند ودرصورت ممکن پارچه اى از آن را تبرک گويا براى خودبکنند، زيرا اعتقاد عامه چنين است که هرکه دستش برژنده ويا توغ شاه ولايت مآب برسد، از بلاها و امراض سماوى و زمينى درامان خواهدبود و همه آرزوهايش برآورده ميگردد. بنابرين تجمع مردم در مزار و شب زنده دارى کردن در روضه مزار براى رسيدن به مراد خويش يعنى دست زدن برژنده و ماليدن آن برچشم و سرو صورت آنها است .گاهى برخى از افراد بر اثر فشار مردم برزمين مى افتندو دست وپاى شان ميشکند.
بعد از برافراشتن پرچم مذهبى، حاضرين کف ميزنند وباخوشحالى مردم به اداى زيارت و رواى حاجت خودمى پردازند و به همديگر خود روز نوروز را تبريک ميگويند.در اين روز همه مردم از زن و مرد و کودک وجوانان وسالمندان لباس نو مى پوشند و با سر وصورت تميزو دلهاى مالامال ازشادمانى و خوشى به تماشاى سرگرمى هاى دلچسپ از قبيل : بزکشى، قوچ جنگى، بودنه جنگى، مرغ جنگى و تخم مرغ جنکى، داربازى و شعبده بازى وسادوگرى ميگذرانند. در جشن گل سرخ مسابقات بزکشى در بيرون شهرمزار شريف در دشت ليلى و دشت آهوان که مملو از گل لاله و گل هاى خود جوش صحرائى استند، بر گزار مى گردد.
دراين روز رسم براين است که مردم به ديدار دوستان و خويشاوندان وبزرگان خود بروند و به يک ديگر نوروز را تبريک بگويند و مقدم نورز را براى سالى که در پيش روى دارند ، ميمون ومبارک بخواهند. در اين روز و روزهاى جشن گل سرخ مردم سفره هاى رنگين از غذاهاى متنوع هموار ميکنند و از مهمانان با پيشکش شيرينى هاى متنوع استقبال ميکنند. خوراک هفت ميوه و سمنک به ميمنت اين روز زيب دسترخوان ميزبانان است.در ميله گل سرخ هزاران نفر زوار از شهر هاى مختلف افغانستان به مزارشريف مى آيند وچون مهان خانهاى مزارشريف براى پذيرائى مسافران وزوار کفايت نميکند، بيشتر درمنزل دوستان وآشنايان خود ميروند وجشن گل سرخ را با دوستان خود يکجا تجليل ميکنند .
در مدت چهل شبانه روزميله گل سرخ، در تمام رستورانها و پارک ها موسيقى وساز و آواز خواننده هاى معروف کشور به گوش ميرسد. ومردم با اشتياق فراوان از آواز خواننده هاى مورد علاقه شان لذت مى برند.در مدت چهل شبانه روزميله گل سرخ، در تمام رستورانها و پارک ها موسيقى وساز و آواز خواننده هاى معروف کشور به گوش ميرسد. پس از چهل روز با پايان آوردن ژنده يا « توغ » و گذاشتن آن در محل اوليش ختم ميله گل سرخ اعلام ميگردد.
سنت هاى نوروزى:
يکى از سنت هاى نوروز تهيه هفت ميوه است .در افغانستان يک روز پيش از نوروز هفت ميوه خشک را ميگيرند و در آب پاکيزه ميگذارند، در روز نورز اين هفت ميوه را ميخورند وبه مهمانانى که در روز نوروز بديدن دوستان و خويشاوندان ميروند، عرضه ميکنند. آن ميوه ها عبارت اند از زرد آلو ، شکرپاره ، منقى ، کشمش ، پسته ، بادام و سنجديا انجير. در ايران برعکس افغانستان سعى ميشود تا هفت نوع خوراکى را که با سين شروع شده،تهيه و در نوروز برسفره بچينند. به همين سبب اين سفره را سفره هفت سين مينامند،هرچند که با گذاشتن سکه و آئينه وکتاب مقدس وماهى زنده و سنبل، تعداد سين ها از هفت بيشترميگردد. برخى به استناد اين ابيات ريشه هفت سين را درهفت شين ميدانند که سنت ديرينه تر از اسلام است :
روز نـــوروز در زمــان کيـــــــان
مى نهـــــــــــادند خســروان جهــان
شهد و شير و شــراب و شکر ناب
شمع و شمشاد و شانه اندر خوان
در دوره اسلامى ايرانيان براى آنکه آئين نوروزى را برجاى آورند، و ضمناً خود را از زيربار ملامت وفشار روحانيت مسلمان نجات داده باشند ، بجاى هفت شين ، هفت سين را گذاشتند که عبارت اند از: سير، سرکه، سبزى، سماق يا سمارق، سکه ، سيب و سنجد.چنانکه ملاحظه ميشودبا سير وسرکه وهيچ کدام از اين خوردنى ها،يک محفل سرور وسرود که لازمه جشن نوروز است رونق نميگيرد، و آنچه بررونق جشن وسرور ميفزايد، همانا شراب وشهد وشمع است.ولى مردم چاره اى نداشتند جز اينکه ازشراب درگذرند و با اسلام سرسازش گيرند و سنت نوروز را با گذاشتن غلاتى که دراسلام خوردن آنها ممنوع نشده، برجاى آورند.
سمنک :
يکى از آئين هاى نوروزى ، تهيه سمنک (يا سمنو) است که به عقيده عامه نه تنها نذر برآمدن حاجت ها و مرادهاست، بلکه باخود خير وبرکت بارمغان مى آورد. سمنک را بدين گونه تهيه ميکنند: گندم پرمغزسفيد و پاک را مى شويند بعد روى ظرفى مثل مجمع (مجمعه) يا سينى هموار ميکنند و بر رويش يک پارچه نازک و مرطوب از جنس ململ ميکشند. هر روز اين صافه يا پارچه را نم ميزنند و دوباره هموارميکنند. در بعضى جايهاآنرا در پارجه اى مى پيچند و در چاهى مى آويزند تا گندم نيش بزند. روزهاى بارانى سبزه نوخاسته و نورسته را زير باران ميگذارند به اين باورکه باران بهار آنرا شيرين تروخوشمزه ترميکند. پس از ده روز (کمتر يا زيادتر) همينکه سبزه به اندازه يک وجب بلند شد آنرا با آب مى شويند، کاکل آنراميگيرند. بعد روى سفره بالاى تخته چوب يا سنگ صاف ميگذارند و ريزه ريزه ميکنندو نيت مى بندند. همينکه خرد خرد شد، هفت بار در هاون مى کوبندو شيره و عصاره آن رابا مقدارى از آرد در ديگ مى اندازند ومى جوشانند. در ديگ هفت بار آب مى ريزند و آن را با کفگيرمى زنند و شور ميدهند تا ته ديگ نگيردو نسوزد. سپس آنرا مى پوشانند و آتش ديگ را کم ميکنند و برسرپوش ديگ قوغ هاى آتش را ميگذارند تا ديگ دم بکشد. در موقع جوشش ده دانه چهارمغز(گردو) مى اندازندتا سمنک دانه دار بيايد. در اثرفرو رفتگى چار مغزها خطوط و نقوش شبيه و پنجه آدمى، مهره تسبيح و امثال آن روى سمنک ديده ميشودکه آنرانشانه قبولى ورواشدن حاجت مى دانند. دختران دم بخت و دختران بخت بسته و خانه مانده و دختران نوجوان از سرشب تا دم صبح بنويت کفچه ميزنندو در حين کفگير زدن با دف و دفچه ترانه مخصوص سمنک را با آهنگ و آواز ويژه آن ميخوانند. نمونه بارز اين ترانه همانست که ميرمن پروين آنرابا آوازگيرا ودلنشين خود هرسال به مناسبت نوروز وسال نو، از طريق امواج راديو به مامى شنوانيد وميخواند که:
سمنک پيـــــک بهار است
ميلــــــه شب زنده داراست
اين خوشى سال يکباراست
سال ديـــــــــــگر يا نصيب
* *
آرزو امشـب خــــــروشد
سمـنک در خــود بجــوشد
دل خــوش جـامــه بپوشـد
سـال ديگــــــر يــا نصيب
رسم قلبه کشى و نهال شانى:
اين رسم در افغانستان معمولاً يک آئين رسمى يا دولتى است و ظاهراً براى نخستين بار در عهد سلطنت اعليحضرت امان اﷲ خان ، اين آئين با قلبه کشى توسط شخص شاه امان اﷲ در روز اول سال بجا آورده ميشد. اعليحضرت مرحوم در اين روز لباس دهقانى مى پوشيد و دورکمــرش شال مى بست و دست برخيش گاو آهن ميگرفت وگاوان قلبه را به پيش هدايت ميکرد و زمين را شيارميکشيد وبا اين کار خود به شغل دهقانى و کشاورزى ارج مينهاد و دهقانان را به امر کشت وکشته گرى تشويق مينمود.در اين روز به آنانى که بهترين نسل هاى گاو و گوسفند و اسپ و شتر ومرغ را پرورش داده بودند و از مقابل چشم تماشاچيان ميگذشتند، انعام وجايزه داده ميشد. و بدين گونه مالکان احشام تشويق ميگرديدند تا به پرورش و بارورى احشام و دام هاى خود بيشتر توجه کنند. در عين حال دراين روز به غرس نهال هاى تازه مى پرداختند و بدينسان سال نو را با غرس نهالى در کنار جوى يا باغچه خانه يا باغ هاى عمومى سرسبز وخرم ميخواستند. اين آئين از آن تاريخ تاکنون هرسال در روز اول سال از جانب وزارت زراعت و آبيارى با مراسم شاندارى درکابل در دامنه کوه سخى يا خيرخانه و يا استديوم ورزشى در حضور جمع غفيرى از مردم کابل بجا آورده ميشود.اين آئين در تمام ولايات کشور در حد امکان بنحو شايسته اى برگزرا ميگردد.
درتمام ولايات کشور در نوروز مردم لباس نووپاکيزه بتن ميکنند و از خانه بيرون ميروند و به تماشاى سرگرمى هاى از قبيل ، تخم مرغ جنگى، اتن ملى، مرغ جنگى، بودنه جنگى، کبک جنگى، دار بازى و سادو خوانى و مسابقات اسپ دوانى و اشتر دوانى و بزکشى ، پهلوانى ،و ساير سرگرميها مى پردازند. برخى از اين سرگرميها درگوشه هاى مختلف شهر هاى افغانستان برگزار ميشوند.
_________________________________
٭- اوضاع اجتماعى افغانستان از طاهريان تا تيموريان ، از من، چاپ سوئد، ص ١٤١