جاوید فرهاد

بعد از خوردن گندم


بعد از گناه خوردن گندم جدا شدیم

ما هر دو از بهشت تفاهم جدا شدیم

مثل دو تا قناری وا مانده در سکوت

یک باره از چنار ترنم جدا شدیم

گفتیم با همیم، ولی عاقبت-دریغ-

با دست های شوم تصادم جدا شدیم

با آنکه حرف ها همه هم رنگ عشق بود

لاکن کنار مرز تکلم جدا شدیم

ما هر دو گنگ – مثل دو یار غریب ره

در امتداد فصل تهاجم جدا شدیم

حتی به ذهن و یاد من هرگز نمانده است

در انتهای کوچه چندم جدا شدیم