رسیدن به آسمایی: 010.05.2009 ؛ نشر در آسمایی: .05.2009

زنده گینامه قلمی حمیرا نکهت دستگیرزاده

 

همیشه نوشتن زنده گی نامه برایم دشوار بوده است؛ نمیدانم چرا؟ از تولد معمولا شروع میکنند من هم از همان جا شروع میکنم در شهر سیندخت و رودابه ، در شهر خرد و عشق در کابل به دنیا آمدم. پدر گرانقدرم- که روانشان شاد باد- در آخرین ورق قران شریف پدری شان که هر صبح در صدایشان طلوع تازه مییافت، بعد از نخستین یادداشت که ثبت تاریخ ازدواج شان بود، نام و تاریخ تولد مرا نوشتند*: تولدی حمیرا جان ساعت 8:30 دوشنبه شب تاریخ 26 ثور سال 1339 در شفاخانه مستورات شهر کابل.
مادرم و پدرم- که بهشت برین جایشان باد- هر دو درس خوانده گان مکاتب خانه گی بودند. مادر کلان های هر دو از بخت بلند بی بی آتون بودند( بی بی آتون ها زنان با سوادی اند که کودکان را تا سنین 13 -14 ساله گی به گونه رضا کار درس میدهند. این رسم هنوز در هرات که زادگاه پدر و مادر من است مروج است). مادر با آنچه آموخته بودند* به آموزش من پرداختند*. پدر نیز که افزون بر آموزش های سنتی تحصیلات دانشگاهی داشتند کتاب های شعر و مجله می آوردند و همه با هم میخواندیم.
12 صنف مکتب را در 6 مکتب و سه شهر خواندم؛ زیرا زنده یاد پدر که افسر ارتش بودند* هر از گاهی به شهری به کار گمارده میشدند* . حسن وظیفه ایشان این بود که من توانستم در شهر های کابل و گردیز وهرات درس بخوانم . بلاخره در سال 1357 از لیسه زرغونه کابل فارغ التحصیل شدم و در سال 1358 دردانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل پذیرفته شدم. در ختم سال 1361از رشته اداری- دیپلوماسی این دانشکده دیپلوم گرفتم.
در جریان مکتب و دانشگاه به نوشتن برنامه های ادبی و ثبت برنامه های رادیویی و تلویزیونی می پرداختم و در مجله های آواز و ژوندون همکار بودم بعد از ختم تحصیل رسماً در رادیو شروع به کار کردم. در سال 1363 به اثر تقاضای رهبری اتحادیه نویسنده گان، کارمند انجمن نویسنده گان جوان شدم.
بعداً از دانشگاه صوفیه دکتورای ادبیات را به دست آوردم. در هالند قانون و مقررات کار را خواندم.

کتاب ها:

مجموعه های شعر:

 

جوایز:

 

سفر ها ودیدار ها :

حالت مدنی:

 

فعلا کارمند دانشگاه اتریخت هستم. گهگاهی در فعالیت های انجمن ها ی هالندی و ایرانی و افغانی با خوانش شعر یا مقاله ادای دین میکنم. با آواز خوانان جوانی که به من اعتماد دارند در انتخاب شعر و تصنیف در حد بضاعت همکاری میکنم. چند ورقی از کتاب روبوسی با مرگ یادداشت های ایوان میلیف سفیر بلغاریا در کابل را ترجمه کردم و در حدود 50 شعر از رمکو کامپرت شاعر پرآوازه هالندی را به فارسی برگردانده ام.
در حال حاضر روی دفتر تازه شعرم کار میکنم.
*
لطفا بر من خورده نگیرید . نه از روی نادانیست که برای فاعل مفرد، فعل جمع آورده ام این از روی ارادت است و زبان گفتار این شیوه را می پذیرید و از آن آسیب ندیده است.