مجسمه

شهر دار شور آباد وفات کرد و طبق معمول قرار شد در میدان بزگ شهر، مجسمهء او را بگذارند در مسابقه یی که بدین مناسبت براه انداخته شد، هشت مجسمه کاندید شده بود. می توان گفت هفت مجسمه، زیرا اولی که شکل کلید را داشت، بنابر آبسترکت بودن خود، بدون آن که شامل مسابقه گردد، از طرف هیأت ژوری رد گردید. بعد از بررسی دقیق، پنج دیگر آن نیز مورد پذیرش هیأت داوری قرار نگرفت، زیرا در مجسمه اولی، شهردار، سوار بالای اسپ سفید، مطالعه میکرد. خود قضاوت کنید چه کسی می تواند، سوار بر اسپ، کتاب بخواند!

مجسمه دوم، شهردار را با چشمان نافذ، در حالت سخنرانی نشان داده بود. این اثر نیز نسبت اینکه باید سیم برق در مجسمه وصل میگردد و مشکل فنی داشت مورد پذیریش قرار نگرفت.

مجسمه سومی شهردار را نشسته بالای یکی از دراز چوکی های پارک نشان میداد که در تفکر عمیقی فرو رفته بود. چون این حالت دور از خاصیت شهردار بود. بناءً به اتفاق آراء رد گردید. به همین ترتیب، مجسمهء چهارمی و پنجمی نیز مورد پذیرش هیأت داوری قرار نگرفت.

مجسمهء ششمی، شهردار را در یک روز توفانی در حالت راه رفتن نشان میداد، ولی بخاطر اینکه در سمت حرکت او رستوانی واقع شده بود. این اثر نیز پذیرفته نشد.

بلاخره مجسمهء هفتمی مورد پذیریش قرار گرفت. درین مجسمه، شهردار پشت میز کار خود قرار داشت و به جلو نگاه میکرد. هر که در مقابل مجسمه می ایستاد، تصور مینمود شهردار هرچه عقل و فراست دارد با او تقسیم میکند.

در پرده برداری از مجسمه که با مراسم خاص و با شکوهی برگزار گردیده بود عده یی زیادی از آدمهای بلند پایه و سرشناس شهر اشتراک نموده بودند. به چهار طرف شعار "شهردار عزیزو نام تو در دلهای ما جاودانه خواهد ماند" بچشم میخورد.

ارکستر شهرداری موزیک بلند می نواخت و هم عده یی از کودکان مدرسه ترانهء زیبایی را خواندند که قسمتی از شعر آن چنین بود:

شهردار عزیز، تا قیامت

یاد تو برای ما عزیز است

وقتی که به لب می آید اسمت

انگار که کلچهء لذیذ است

کسانی که خواهان معلومات بیشتر در مورد این مراسم باشند، می توانند به شماره های ماه ثور سال گذشته روزنامه ها و مجلات شورآباد مراجعه کنند.

بعد از مدتی، وقتی دوباره به شورآباد رفتم. باور کنیدخیل تعجب کردم. مجسمه بلی، دیگر مجسمه شهردار در میدان شهر نبود. به جای آن چند تا سنگ و کلوخ بچشم می خورد. در روزنامه ها و مجلات هم در مورد آن چیزی نه نوشته بودند.

به نظرم چنین مجسمه ها باید بدون سر و صدا بر پا شوند و برعکس، تخریب آنها مجلل و با شکوه باشد.

چه میشد اگر هیأت داوری، همان مجسمه آبسترکت را می پذیرفت تا اقلاً از آن به صفت فوارهء آب و یا چیز دیگری استفاده میگردید.