احسان الله سلام

استاد تشبیه

غمکش:" چتومیشه؟..."
نمکش: " چه، چتومیشه؛ بازدرغم کی غرق شدی؟ "
غمکش: " درفکرخانم وجیا استم؛ بعد ازین تعلیق سازی، سیا سربیچاره بیکارنمانه! "
نمکش: " نی، نمی مانه؛ خبرنداری، خانم جویا دردانشگاه کابل استاد مقرر شده."
غمکش: " کدام مضمونه درس میته ؟ "
نمکش: " درپوهنزی ادبیات، مضمون تشبیه را درس میته!"
 

 

کی کجاست

 

 

بفرمایین، بفرمایین!

لطفاً خاموش باشید. نظم جلسه را مراعات کنید.

وکیل صاحبان! قصه های تان را بگذارید دروقت نان وتفریح! جلسۀ امروزمان بسیارمهم است، برای تکمیل نصاب حاضری می گیرم.حاضران"صایب " بگویند ودست شان رابلند کنند. لطفاً گوش کنید:

ـ گلاب شاه؛

ـ صایب....

ـ ریزه گل، ریزه گل...ریزه...گل؟

ـ ببخشید رييس صاحب، ریزه گل برای رساندن صدای ملت مظلوم ما به امریکا رفته است؛

ـ میرزاگل...میرزاگل؟

ـ خُرپُف...پُف پُف...

ـ تره گل...تره گل خان؟

ـ صایب...

ـ وکیل صاحب! ببخشین شما تره گل هستید؟

ـ نی رييس صاحب، تره گل شاروالی رفته است. ازمن خواهش کرد تا به عوضش دستم رابالا کنم؛

ـ آتش یار...آتش...یار... آتش؟...

ـ صایب... آتش یاردر گمرک کمی کارداشت. اگرکارهایش تمام شد فردا می آید؛

ـ خمیرزی...خمیرزی؟

ـ صایب، نیامده...

ـ کجاست؟

ـ امروز درتجارتخانه اش یک جلسۀ مهم داشت؛

ـ لیاقت شاه... لیا...قت...شاه؟...

ـ رييس صاحب، غیرحاضرش نکنید! نیم ساعت بعد می آید. دیروز مامورحاضری برایش گفته بود که دیگر شصت نگذارد؛ رفته پل خشتی که برای خودش یک مُهر بکَند.

ـ تورسر...تورسر...تور؟...

ـ رييس صاحب ! یک ماه است که جای تورسرخالی است؛

ـ نگفته کجا می رود؟

ـ گفته، بنا به دعوت مقامات امارت اسلامی موسی قلعه به آن جا سفرکرده است؛

ـ چینی گل کمان ابرو...کمان ابرو؟...

ـ رييس صاحب، صبرکنید! دو دقیقه... در بیرون تالار کنفرانس مطبوعاتی برگزار کرده، صدایش می کنم؛

ـ پوچک خان...پوچک خان تشریف دارند؟

ـ نی رييس صاحب، رفته سرزمین ها، فصل شیره زنی است؛

ـ فطیرشاه...فطیر...شاه...فطیییییییییر؟

ـ رييس صاحب! گلاب به روی شما وتمام وکلا، دیروزبعد ازنان چاشت کمی شکم درد شد، حالا رفته که آشپز را استیضاح کند.

پایان