رسیدن به آسمایی :17.05.2008؛ تاریخ نشر در آسمایی :17.05.2008

جاوید فرهاد

 

پنداشت هایی درباره ی شعر

 

توجیه من از شعر:

شعر، عصاره ی برداشت هنری از زنده گی است؛ برداشت هنری از زنده گی، به معنای نحوه ی تلقی ما از اشیاء، پدیده ها و حادثه هایی است که زنده گی با آن ها پیوند دارد و شعر در فرایند کنش ذهن-و به مدد عنصر خیال- از آن بارور می شود و سپس به زایمان می رسد.

هرچند این تلقی، بریده یی از مجموعه تلقی هایی است که در مورد شعر ارائه شده؛ اما باز هم این یک فرضیه ی فردی است که می تواند، توجیه- دست کم نسبی- را از شعر افاده کند.

رابطه ی شعر و زنده گی:

شعر، همان گونه که در توجیه نخست "عصاره ی برداشت هنری از زنده گی" خوانده شد، پیوندش با زنده گی، ژرفتر از رابطه های معمول دال- مدلولی است، و این ژرفنا زمانی بیشتر فهمیده می شود که که شعررا به تعبیر اشراقی آن، بخشی مهم و اثرگذار، در بدنه ی " زنده گی" بپنداریم.

شعر، به تفسیر دیگر، نیمه ای از حیات انسان است و به تعبیر دیگر کل هستی آن؛ اما باید روی این تعبیرو تفسیر اندکی تأمل کرد و با دستپاچگی همه ای این برداشت ها را نباید پذیرفت؛ زیرا هیچ تعریف، توجیه، تفسیر و تعبیری نمی تواند درباره ی شعر " مانا" و " نمیرا" باشد؛ زیرا شعر، از محدوده های تعریف، توجیه و ... فراتر می رود و ویژه گی آن هم در همین محدوده ناپذیری آن در تعریف و ... است.

چرا شعر تعریف پذیر نیست:

پاسخ دادن به این پرسش دشوار است؛ اما نکته هایی را در حواشی این پرسش می توان مطرح کرد: شعر از آنجایی که با " عاطفه، احساس و خیال" همزاد است؛ نمی تواند تعریف منطقی را برای ارائه ی شناخت خود بپذیرد؛ زیرا عناصر" عاطفه، احساس و خیال" از باب مقوله ی قابل اندازه گیری – به لحاظ منطقی- نیستند و هیچ منطقی، تعریف جامع و مانع نمی تواند از آن ارائه کند و به نقل ازسیمین بهبهانی:" منطق بر شعرنظارت ندارد؛ اگر چه سال ها پیش ارسطو در منطق خود، جایی برای شعر مشخص کرد؛ اما باید گفت که شعر با منطق جور نمی آید. شاعر کسی است که اگراز او بپرسند، چگونه می سرایی؟ پاسخی به این پرسش نداشته باشد؛ زیرا آن که می داند، دیگر نمی سراید."

با آن که این گونه نگرش به شعر ورد تعریف منطقی آن، به نحوی بازگو کننده ی نگرش سوررئالیستی درباره ی شعراست و هنوز در رد و تأئید آن اختلاف دیدگاه ها فراوان است، اما چیزی که در میان این پنداشت، روشن است، توجه به کنش ناخودآگاهی ذهن و رد مقوله ی خودآگاهی در فرایند تلقی از شعر است.

آسیب دیگر تعریف پذیری شعر، محدود ماندن آن در بند تعریف است؛ زیرا با توجه به این که تعریف به گونه ی نسبی، پیش زمینه- و زمینه ای – برای شناخت از اشیاء و پدیده ها پنداشته می شود، آسیب مهم آن "تحریف نمودن ذات و مفهوم شئ است؛ زیرا وضع نمودن تعریف برای شناخت ماهیت شئ ، محدود ساختن ماهیت وجودی شئ نیز است و به نحوی پارادوکس زاست.

باتوجه به این تناقض نمایی در تعریف و ایجاد محدودیت برای ماهیت گسترده ی شعر، بسیاری ها برآنند که شعر، همانند بحر مواج و خروشانیست که در کوزه ی تعریف نمی گنجد:

" گر بریزی بحر را در کوزه ای

چند گنجد قسمت یکروزه ای"

من تا جای زیادی با مقوله ی عدم تعریف پذیری شعر، موافقم؛ اما به جای تعریف از شعر، ارائه ی توجیه فردی و عاطفی از شعر را می پذیرم؛ زیرا توجیه به لحاظ گسترده گی مفهوم، بستر بازتر از تعریف دارد و از سوی دیگر می تواند توجیهات متعدد و چندگانه را برای شناخت شعر، مطرح کند.

فضا سازی برای شعر:

با آن که من به بحث اشراقی " الهام" در شعر باور دارم، اما به فضا سازی عمدی برای سرایش نیز ارج می گذارم. فضاسازی، یعنی فرایندی که شاعر به عمد، تجربه های مختلف شاعرانه اش را می نویسد و تنها به مقوله ی داشتن " الهام" بسنده نمی کند؛ زیرا به یک تعبیرو توجیه: "شعر، آمیزه ای از جوشش و کوشش"است که شاعردر آن وضعیت دوسویه ( مانند توجه به وضعیت شکل و محتوا) هر دو فرایند ( جوشش و کوشش) را تجربه می کند.

فضاسازی به باورمن، یکی از اجزای این کوشش، برای ارائه ی تجربه های بهتر جوشش شاعرانه است که به هر حال، شاعر باید با آن عادت کند و از جانب دیگر مقوله ی " الهام" را نیز از یاد نبرد.

همان سان که گفته شد، فضاسازی برای شعر، باید به عادت بدل شود تا با این رویکرد ( فضاسازی) ازیکسو شاعر به تکنیک شعر و اجزای سازنده ی آن احاطه پید اکند و از سوی دیگر،مظروف "جوشش" را در ظرف " کوشش"، هنری تر بریزد.

مخاطبان دیداری، شنیداری و حسی شعر:

شاید بخشبندی مخاطبان دیداری، شنیداری و حسی برای شعر، تا جایی پسندیده نباشد؛ اما درک این که چند نوع مخاطبان برای شعرمی تواند وجود داشته باشد، خالی از دلچسبی نیست.

آن گونه که گفته شد، من مخاطبان شعر را به سه دسته بخشبندی می کنم:

1- مخاطبان دیداری: این دسته از افراد، کسانی اند که شعر را به لحاظ صوری و از روی واژه ها و مصرع ها می خوانند و بیشتر در هیأت دیداری و ظاهری شعر، نفس می کشند.

2- مخاطبان شنیداری: مخاطبان شنیداری، تنها از راه شنیدن از شعر حظ می برند و بیشتر به نحوه ی ادای واژه ها و موسیقی درونی شعرو ریتم کلمات و سپس به مفهوم آن توجه می کنند.

3- مخاطبان حسی: این گونه مخاطبان، افزون بر داشتن ویژه گی دیداری و شنیداری، شعر را حس می کنند و محتوا را به صورت حسی آن درمی یابند.