رسیدن به آسمایی: 08.05.2010 ؛ نشر در آسمایی: 09.05.2010

 

قیوم بشیر


مادر ببین !


مادر ببین جوان ِ تو بی بال و پر شده
دور از صفای مهر تو افسرده تر شده
مادر ببین که درد غریبی چه بی دواست
این کودکت روانه به شهر دگر شده
مادر ببین که طفل تو تنها نشسته است
هم نانوان و خسته و هم دربدر شده
مادر ببین ز جور و جفای ستم گران
فرزند ناز پرورت خونین جگر شده
مادر ببین نشانه ی بیداد ز هر طرف
تیغ جفا به کشتن حق تیز تر شده
مادر ببین که رنج و محن تا کجا رسید
صبحانه تا غذای شبم چشم تر شده
مادر ببین « بشیر » تو در عالم فراق
از داغ دوریت بخدا پیر تر شده


ملبورن – استرالیا
6 می 2010