رسیدن به آسمایی: 09.08.2010 ؛ نشر در آسمایی: 24.08.2010
حمیرا نکهت دستگیرزاده
باران سنگ
آتش در صدایت میتوان زد
چنین که واژهگان را
به ستم می نشانی
نیزاران در دو سوی سکوت تو
میرویند
فریاد خواهی شد
فوت مسلسل صدا را
در تداوم دیده فروبستن ها
.
افسانه ها خواهد روید
به جای گیاه
چه نادیدنی ها
از چشمان تو گذشت؟
آه ای ابر ببار
با وحشتناک ترین تندر
بر تمام این اشباح ببار!
تا مگر گرد ذلت را
فرو شویی
آسمان!
سنگ در چینه نداری؟
فرو بار !
فرو بار!
باران سنگ بر خموشان
ارسل علیهم طیراً ابابیل
....
کمتر از پرنده نه ای آخر
درد
چیزی
مضاعف است
طبیعی نیست که باشد
تو اما
با درد خو گرفته ای
به فتوای من
در شب وضو کن
نماز خفتن بخوان
تو که خفتن را بی دریغ دریافته ای !
21/07/2010