رسیدن به آسمایی: 09.08.2010  ؛ نشر در آسمایی: 24.08.2010

 

حمیرا نکهت دستگیرزاده

 

تابش

 

به صدای خسته ی من نفس بهار تابد

به شب گرفته ی من گل یاد یار تابد

زدقیقه های لطفی که توز فرو بپاشد

غزلی ز بامداد و غمی از دیار تابد

 

تو مرا نخوانده بودی به سرای یاد هایت

که دو دست خسته ی من به شکوفه زار تابد

تو مرا نبرده بودی به نشاط آشنایی

که گلوی صد ترانه به تب نثار تابد

 

تو مرا بخوان چو رمزی به رخ سیاهی شب

که شکوه عشق آید ز شبم شرار تابد

که رها شوم ز سردی که بخوانم از بهاران

تو به خاک من چه آیی که بر آن قرار تابد

من اگر ز عشق میرم که فراز این زمینم

ز لبم ستاره خیزد ز دلم بهار تابد

پرم از تو ای نهانی که نشان بی نشانی

تو به نبض من رهایی ز تو اعتبار تابد

شط عشق موج زاید به حلول گامهایت

سفر بلند اوجی ز فراز دار تابد

پِر من رهای مطلق به تفاهم انالحق

پَرم از نگاه شوقی که ز لطف یار تابد

 

20/7/2010