29/06/2014

 

 

 زرغونه عبیدی

 

 

انگشت بریده

 

با چشم نابینا

با گوش ناشنوا

با یک خندق اندیشه ی سیاه

با قلب بیصدا

انگشت ها بریدند

و تن جوان را

بر خاک و خون کشیده

و خون پاک را

در پوشش رخساره ی  گناه

بنام خدا

چون لکۀ ننگ

نقش بر جبین نمودند

و مادر وطن را

هلمند، نورستان و پرواز بلند را

یکبار دیگر نیش زنان

طعمه ی مارهای زهرآگین نمودند

 

ای جانیان بسته به زنجیر جهالت

ای نخبه گان بسته به رسم خیانت

این سرزمین ازآن من و توست

 که ویران میکنی

این مادر افغان زمین است

که گریان میکنی

 

ای ملت عظیم

ای سربلند ترین پناهم همت تو

یک صد لگام زنید بر این خفته گان شب

یک صد کمان کشید بر این بسته گان ننگ

هر چشم باز دارید به چشمان حقیقت

هر گوش گوش دهید به پیمان صداقت

هر بریده انگشت را شاهد بلند کنید

هر آن شکسته تن  را پیوند به بند کنید

این سر زمین میراث نیاکان من و توست

هر گوشه ی آن  بند دل و جان  من و توست.

 

 

جرمنی 27.06.2014