رسیدن: 20.02.2014 ؛ نشر : 20.02.2014
معروف قیام
فیلسوف زندهجان!
تا چند ساعت دیگر کابل را ترک میکردم. دوست افغانم برایم زنگ زد که اگر وقت داشته باشم در یک کنفرانس مطبوعاتی اشتراک کنم؛ به نشانیی که برایم داده بود، رفتم. منزل آقای حیران بود- منزل کسی که در دوران اقامتم در کابل از او و شهرتش شنیده بودم. سر وقت رسیدم، پس از لحظهی کوتاه شخصی عجیبی پشت میز خطابه قرار گرفت، گفتی برای جنگ تن به تن آمده باشد؛ چشمانش از حدقه ها برآمده بودند. بیجا و بی موقع چشمک و ابروگگ میزد و سر انجام پس از شور خوردن لب و دهن، که صدا نداشت، گفت:
- دوستان گرامی با آن که همه مردم دنیا مرا میشناسند اما باز هم به خاطر اینکه خبرنگاران خارجی در تلفظ القابم اشتباه نکنند، خوب است خود را معرفی کنم. من گلداد حیران مشهور به میخ گر تابوت یا مجنون فلسفه، یگانه فیلسوف زندهجان دنیا استم که همه به وجودم فخر میکنند...میتوانید سووال کنید:
- خبرنگار جریدهی جنایی استم، آقای حیران! چرا خبرنگاران را به طور اضطراری در منزل تان فرا خواندید؟
حیران: به خاطر که شش سال میشود از حکومت خواستهام تا مجسمههایم را در ولایت و ولسوالی ها بسازد ولی این حکومت آلوده به فساد در این امر مهم تاریخی غفلت میکند.
ـ خبر نگار تلویزیون هفده استم، جناب حیران چرا باید مجسمه های شما ساخته شوند؟
حیران: از پدرت پرسان کن! او علتش را میداند، او جوانک! من یگانه فیلسوف زندهجان استم، من یگانه تحفهی قرن بیست و بیست یک استم، من کسی بودم که آخرین میخ پانزده انچ را در تابوت رمانتیزم کوبیدم و عنقریب آخرین میخ را به تابوت ناتوریالیزم میکوبم و اگر یک بار دیگر با این لحن بی ادبی از من سووال کنی، آخرین میخ را در تابوت تو هم میکوبم. بیا مایکت را پس کن که میشکنم!
ـ جناب حیران اگر حکومت باز هم توجه نکرد و مجسمههای شما را نساخت چی میکنید؟
حیران: مردم تصمیم گرفتهاندکه اگر مجسمه هایم ساخته نشوند تذکره های تابعیت خود را به حکومت تسلیم کنند، نقاب مرا بپوشند و به صفت مجسمههایم تا آخر عمر در بامهای خویش ایستاد شوند.
ـ چرا به جامعه جهانی مراجعه نمیکنید؟
ـ جامعه جهانی! پس از آن که اجازه ندادم مجسمههایم را در کشور های خود بسازند، عقده گرفتتند. آنان تصمیم دارند مغزم را توسط طیاره های جاسوسی خود کاپی کرده و از آن برای دسترسی به ماوراءالطبیعه استفاده کنند.
ـ به طور مشخص بگویید چه کسی در مورد ساخت مجسمههای شما سنگ اندازی میکند؟
ـ شخص خایینی به نام مقیم، من امروز نقاب از چهرهی کثیف، خایین و غدار او بر میدارم. من به اساس هندسه فلسفی ثابت کردهام که این شخص غدار است؛ لطفن به ثبوت علمیام خوب دفت کنید:
ـ یک با چندجمع شود که هشت شود؟ با هفت! حرف هفتم /درخت جلغوزه/ چیست؟ غین! یادداشت کنید غ.
ـ از سی و دو که بیست برود چند میماند؟ دوازده! حرف دوازدهم /یار من از نازکی در زیر گل خوابیده است/ چیست؟ دال نوشته کنید د.
ـ یک هزار و دوصد تقسیم چند شود که ششصد شود؟ دو !حرف دوم /ناچ میری بلبل/ چیست؟ الف نوشته کنید ا.
ـ دو همرای چند جمع گردد که شش شود؟ چار! حرف چارم /دلبرکم بیا به کابل بریم/ چیست؟ ر.
حروفی را که یادداشت کردهاید، جنگ بیندازید، چی میشود؟ غدار! غدار شد یا نشد؟ دیدید! پس با این ثبوت علمی، سر این آدم از زدن است یا نیست؟ من فال بین نیستم و گپ هوایی نمیزنم، تمام گپ هایم به اساس علم هندسة فلسفی استوار هست.ـ خبرنگار موزیم استم شما در یک کنفرانس مطبوعاتی گفته بودید که مردم داشته های خود را به نام من کرده اند، میشود چندتای آن را نام ببرید؟
ـ بلی علاقمi ندانم در سراسر دنیا اماکن، آثار، وسایل و حتا اعضای بدن خویش را به اسم بنده نامگذاری کردهاند که از جمله چند تای آن را نام میگیرم:
ـ دو تا دروازهی چوبی با قفل مغز پله، ساخت جرمنی.
ـ یک چاه با عمق چار متر با دو گز ریسمان منجی.
ـ یک حلقه تایر مستعمل اشتبنی موتر والکا.
ـ یک اتاق ولادت با وسایل کورتاژ و سر قابلهی آن.
ـ هشتاد کلچه صابون خوشبوی کالا شویی.
ـ یک درخت شاه توت با بیست و یک شاخچهی مثمر آن.
ـ دو تا چپن راهدار کرزیی و...
حال از عزیزانی که سخت عاشق شخصیت فلسفیام شدهاند و اعضای بدن خود را به نام بنده کردهاند یاددهانی میکنم:
ـ وسیم جان قبرغه سمت چپش را.
ـ پروین جان ران راستش را پا پوشش ضخیم که احساس را عبور داده نتواند.
ـ سلطان یک قسمت وجودش را که از آن نام نبرده است.
ـ حبیب جان کلک وسطیاش را که مجهز با یک انگشتر نقره میباشد.
ـ نرگس جان دو سانتی کمرش را به شرط حراست از سرحداتش.
ـ خانم فرانسوا دو قسمت بدنش را و حق انتخاب را به من داده است.
ـ خبرنگار مجلهی دیدار استم، شما در یک مصاحبه گفته بودید که بیش از صد مرجع علمی برای شما مدال و تصدیقنامه داده اند، لطفن از چندتای آن نام ببرید.
حیران: بلی خوشبختانه حدود یک صد و چارده تصدیقنامه دارم که یک تعدادش را با خود آوردهام:
ـ این تصدیقنامه را احسان جان به خاطر ضرب زبانی هزار هزار برایم داده است؛ این هم مهرش.
ـ این مدال که شکل کدوگگ را دارد، صوفی نجمالدین باغبان نواسه کاکایم به خاطر تشریح مدل جدید مثلثات برایم داده است.
ـ یک مدال افتخاری را وحید جان از الکساندر دوکاندار که در اتریش زندهگی میکند برایم آورده است.
ـ این مدال و یک تصدیق نامه از جانب جانبرت انگلیسی که رهنمای معاملات دارد، برایم فرستاده شده است.
ـ این تصدیقنامه را خدا بیامرز مامایم مستری نعمت جان رادیو ساز به خاطر عدم درکش از سخنرانیها و دستآورد هایم به من داده بود که از استقبال و قدر شناسی شان متشکرم.
ـ خبرنگار مجله علمی استم، میشود یکی دو مورد از دست آوردهای فلسفهی هندسی تان بیان کنید.
حیران: من به اساس شعاع زاویه منفجره، در چوکات یک مربع ثابت کردم که یوری گاگارین پیش از اینکه به فضا برود، یک بار هم به فضا نرفته بود حتا با سفینه.
ـ من بر مبنای هندسه فلسفی ثابت کردم که اگر جنگ دوم جهانی رخ نمیداد، ما امروز یک جلد کتاب هم راجع به جنگ دوم جهانی نمیداشتیم.
ـ من به اساس هندسه و فلسفه و تخنیک موتر ثابت کردم که یک طفل شش ماهه را اگر از افریقا به افغانستان بیاوریم این طفل پس از هشت سال و دو ماه و چارده روز میتواند به زبان ما و شما صحبت کند.
خبرنگار: نماینده مجله دوراهه استم، بعضی از مردم گپهای شما را قبول ندارند در این مورد چی گفتنی دارید؟
حیران: خودشان دیوانه استند.
خبرنگار: مگر شما...
حیران: اگر مگر ندارد، بیایم آخرین میخ را در تابوتت بکوبم! دور کن مایکت را که میشکنم!
ـ نماینده جریده بهاران استم، شما در یک پیشبینی تان گفته بودید که سال آینده یعنی امسال سیل نمیآید و اگر آمد، خود را به دریای کابل میاندازم؛ سیل آمد چی وقت به قول تان وفا میکنید؟
حیران: اگر سیل میآمد این کار را میکردم!
ـ سیل آمد و خانهها و زمینهای زراعتی را برد.
حیران: برد که برد به من چی؟ من پیشبینی میکنم، تطبیقاش کار من نیست، بیایم آخرین میخ را در تابوتت بکوبم؟ پس کن مایکت را که میشکنم! از برای خدا او مردم این کودنها یک نابغه را تحقیر میکنند وای به حال این آدمهای بی دانش، وقتی که خدای نا خواسته فوت شوم و عزای جهانی برای یک سال اعلام شود، آن وقت این کوتاه فکرها قدر مرا میدانند ولی ندامت سود نخواهد داشت.
ـ خبرنگار روزنامهی یک شب استم، شما گفتهاید که در آسمان یک میلیون ستاره وجود دارد؟ چی ثبوت دارید؟
ـ فرمولی را که من برای اثبات یک میلیون ستاره در آسمان به کار بردهام، یک فرمول جدید علمی است خوب گوش کنید:
ـ یک دانه نیست، چون آدمیزاد یک کله دارد.
ـ صد تا نیست چون خلیفه رستم صد تا بز دارد.
ـ هزار تا نیست چون در سالون خانه باقی جان هزار دانه خشت پخته استفاده شده است.
ـ یک لک نیست چون شوهر خالیم دوکان خود را به رحیمداد یک لک گرو داده است.
پس یک میلون است چون در هیچ قریه جهان یک میلون ایزک زندهگی نمیکند. شد یا نشد؟ شد، دیدید؟
به مجرد رسیدن به کشورم جریان این کنفرانس را بدون کم و کاست به زبان انگلیسی در روزنامه نشر کردم که سخت مورد توجه خوانندهگان قرار گرفت. دو ماه بعد از نشر نوشتهام، جایزهی اول طنز سال را به من دادند. من که در طنز نویسی کمترین استعداد هم ندارم، از گرفتن این جایزه خرسند نشدم، فردایش مقالهیی را با این عنوان در روزنامه چاپ کردم: در سر زمینی که طبیبانش مسموم شوند، بیمارانش نسخه مینویسند!!
15/02/2014