05.2014 .29

کاکه تیغون

 

زباله های زبانی

 

 

هر روز حرف تازه و هر روز رنگ رنگ

مردم، سکوت، سنگ و درنگ و تو بی درنگ

 

هر بار تا زبان به دهان می دهی تکان

تعریف تازه می کنی از واژۀ جفنگ

 

یک امپُلق به کلۀ خود زن که بشنوند

غوغای فکر بکر ترا در: درنگ! دنگ!

 

ویترین عقل های جهانی ترا چه کار؟

بیکار کس نمانده به گپ های یک دبنگ

 

ای رفته در مسیر طلایی جد خویش،

در امتداد یک خط پر گۀ زرد رنگ:

 

گفتن پس از شگفتن فکر و تأمل است

فرق است بین حرف دل و فیر یک تفنگ

 

از ما زباله های زبانی دریغ دار!

از بس شنیده ایم جفنگ، مانده ایم منگ

 

28 می، 2014، هامبورگ