رسیدن: 13.11.2012 ؛ نشر : 15.11.2012
رفعت حسینی
در دشت ها ی
گریه
او
قلبی بزرگ
مثلِ غمش
دارد. .
***
در خاطراتِ کهنسالش
از رقصِ شاخه های سپیدار
تا دل شکسته گی یک فصل
از دردِ مردنِ آوازی
تا صبرِ منهدم شدۀ کوهی
چیزی
برای دیدن و گفتن
دارد . .
***
او انقراضِ نسلِ بشارت را
درذهنِ کینه ورِ زخمی
در خوابِ منقبضِ یک شهر
تعبیر کرده بود . .
***
او
قلبی بزرگ
مثلِ غمش
دارد ..
***
گاهی صدای غصۀ خود را
در دشت های گریه
رها می سازد
وز روزگارِ خسته
سخن می گوید
در کوچۀ خموشِ سکوتی
گاهی .
***
روزی
به همرهی اندوه
تا انتهای
جادۀ نرسیدن رفت
و آخرین نشانۀ یک باور را
یک شب میانِ حقیقت
گُم کرد .