رسیدن: 16.10.2012 ؛ نشر : 17.10.2012
نورالله وثوق
دودمان عشق
من مشکلم که ساده فراموش می شومدر گوشه یی فتاده فراموش میشوم
دستم به دامنِ همه ی دلسواره ها
من مانده ام پیاده فراموش می شوم
در زیرِ بارِ بادِ غروری نه رفته ام
این گونه بی افاده فراموش می شوم
از ابتدای فکر خیابان رمز و راز
تا انتهای جاده فراموش می شوم
دارم ارادتی به ظهورِ شکوفه ها
حقا که با اراده فراموش می شوم
خوشحالم این که سر به رهِ دودمان عشق
مثلِ همیشه داده فراموش می شوم
دوشنبه 24 میزان 1391
***
عمق سراب
حرفی به گاه دیدن دلها نه داشتی
از بس که تخم غایله هر گوشه کاشتی
گاهی دراز کرده هوای غرور تو ؟؟.
هرگز به سوی آیینه ها دست آشتی
جای صدای تازه و سرمستِ نو بهار
در پای رنگ و بوی خزان سر گذاشتی
شاگردِ خنگِ مکتب موجِ طراوتی
عمق سراب را دل دریا نگاشتی
دیروز آن که سایه ی ما را به تیر زد
حتی امین کوچه ی فردا گماشتی
***
سه شنبه 25میزان 1391