رسیدن: 01.03.2012 ؛ نشر : 01.03.2012

داکتر حمید سیماب
اوتاوا، کانادا،
۲٩ فبروری ۲٠۱٢
 

خراج ارادتی به یاد
طبیبی حاذق، درویشی وارسته، خدمتگاری از خود گذشته

داکتر برنا آصفی

زندۀ جاوید ماند هرکه نکو نام زیست
کــز عقبش ذکـر خیر زنده کند نام را

در هفته ایکه گذشت دنیا فقیرترشد. مردی به جاویدانگان پیوست که درویش زیست و درویش مرد ولی در طول زندگی پربارش همۀ آنانیرا که می شناختندش از فیض مناعت و قناعت نفسش، بزرگواری شخصیتش و حس خدمتگذاری بی ریایش به وطن و هموطنان معناً غنی ساخته بود. فقیرتر از همه هموطنانش، باشندگان و منسوبین سرزمینی بدبخت و فلاکت زده یی بنام افغانستان هستند که خدمتگاری صادق و دلسوخته ای چون داکتر محمد صادق برنا آصفی را که چنو کم بود و اکنون از هر زمانی کمترین است ازدست دادند. پاکباختگان کسانی اند چون من که از نزدیک با شخصیت والا و قلب مهربان داکتر برنا آصفی آشنا بودند و از مجالست و مصاحبت آن بزرگوار گمگشته فیض ها برده و از نیک اندیشی و نیک کرداری او سرمشق ها گرفته و نمونه ها برداشته بودند.
روانشاد داکتر برنا آصفی از آن خدمتگاران خود گذر و راستین مردم افغانستان بود که شایستۀ هر گونه تمجید و ستایش بخاطر کار و زندگی پربارش می باشد. من افتخار شناسایی، شاگردی و همکاری مسلکی با فردوس نشین داکتر برنا آصفی را داشته ام و گرچه مدتی که با هم کار کردیم خیلی کوتاه و در حدود بیش یا کم دو سال بود ولی فیوضات آن دو سال زندگی معنوی ام را غنا بخشیده و تا آخر زندگی با من خواهد بود.
روانشاد داکتر برنا آصفی به سائقۀ حس خدمتگذاری به وطن و هموطنان از آوان جوانی فعالیت های اجتماعی افتخار برانگیزی داشت و پس از فراغت از پوهنځی طب خدمات مسلکی صادقانه و بی شائبه به وطن و هموطنان ایفا کرد. من که فقط در آوانی که ریاست صحت روانی را در افغانستان اساس گذاشته بودند با ایشان آشنا شدم با دریغ فقط می توانم از خدمات شان در ارتباط صحت روانی در افغانستان که شخصاً شاهد بوده و افتخار همکاری با ایشانرا داشته ام درین یادنامۀ کوتاه یادآوری نمایم. ولی جا دارد نکته ایرا در ارتباط سابقۀ سیاسی آن بزرگوار فقید تذکر دهم که به باور من نگفتنش دَینی را بر گردن وجدانم باقی خواهد گذاشت.
من که در سال ١٩٩٠ پس از گذشتاندن قریب یک دهه در زندان پلچرخی به جرم ضدیت با دولت روس پرستان وطنفروش به مسلک طبابت برمی گشتم و سابقۀ کار عملی مسلکی چندانی نداشتم آرزو داشتم در محیطی عاری از اذیت و آزار کژدم های حزبی و «سازمان اولیۀ» شان و بوکش های خادیست به کار مسلکی بپردازم و دانش و مهارت های مسلکی خود را دوباره زنده سازم. دوستان کارفهم برایم از «ریاست صحت روانی» که تازه به همت کسی بنام داکتر برنا آصفی در چوکات وزارت صحت عامه پیریزی شده بود گفتند و مشوره دادند که از نگاه آنچه من نگرانی و تشویش داشتم محیط منزه و بی درد سر است. سری به «ریاست صحت روانی» زدم و با روانشاد داکتر برنا آصفی و همکارانش آشنا شدم. محیط بی پیرایه و برخورد صمیمانه و صادقانۀ داکتر برنا آصفی مرا برآن داشت تا در همان نخستین دیدار از سابقۀ سیاسی و موضعگیری فکری خود و از نگرانی خود در مورد پیگرد و آزار حزبی های خلق و پرچم و خادیست های موذی برایش بگویم. وی برایم ازین بابت اطمینان داد و دعوت کرد تا با هم بنایی را که بنیاد گذاشته بود برفرازیم. بعدها که همدیگر را بهتر و بیشتر شناختیم در مورد سابقۀ سیاسی خود نیز برایم گفت و اذعان داشت که زمانی با «حزب دموکراتیک خلق» نزدیک بوده است. این اعتراف او و توضیحی که پیرامون این مطلب اضافه کرد بجای آنکه مرا که تحمل وطنفروشان خلقی و پرچمی را نداشتم بِرَماند بیشتر مجذوب شخصیتش و علاقمند همکاری با او ساخت.
روانشاد داکتر برنا آصفی برایم اظهار داشت که در سال هایی که جوان بود همانند بیشترینه نسل جوان تحصیلکرده در دهه های ۵٠ و ٦٠ میلادی خدمت به وطن را در فعالیت سیاسی جستجو می کرد و درین ارتباط مانند عدۀ زیادی از همگنان در مقطعی مجذوب «حزب دموکراتیک خلق» شد. وی حکایت کرد که چگونه باوجودی که شناسایی زیادی با رهبران شناخته شدۀ پرچمیان نداشت و تنها «عضو پرورشی» بود روزی که غرض تحصیل تخصصی عازم انگلستان می شد ببرک و اناهیتا هر دو به میدان هوایی برای خداحافظی آمدند و هنگامی که از آنها جدا می شد تا بسوی هواپیما برود بسته ایرا برایش دادند و خواهش کردند تا آنرا از لندن به آدرس حزب کمونیست سویدن پُست کند. بدین ترتیب به گفتۀ وی در برقراری روابط بین المللی ح.د.خ. وسیله شد و در سالهایی که در انگلستان مصروف تحصیل و کار بود از هیچگونه همکاری اخلاقی غیر متعهدانه با شاخۀ پرچم ح.د.خ. دریغ نکرد. با کودتای هفت ثور و آغاز سالهای خون و خیانت از کارنامۀ ح.د.خ. دلسرد و دلبد شد و روابط خود را با آنها قطع کرد، بگونه ایکه وقتی در نیمۀ دوم دهۀ ٨٠ جهت پایه گزاری خدمات صحت روانی با موازین پذیرفته شدۀ بین المللی به وطن برگشت پرچمیان بر سر اقتدار از هیچگونه آزار و کارشکنی در برابرش دریغ نکردند. (لازم به یاد آوریست که قبل از معرفی مفاهیم و خدمات «صحت روان» یعنی آمیزه ای از خدمات و فعالیت های اجتماعی و مسلکی طبی توسط روانشاد برنا آصفی در افغانستان، آنچه وجود داشت مفاهیم و خدمات محدود «عقلی عصبی» یا به بیان صریح تر «دیوانه داری» بود). در ارتباط سابقۀ همکاری خود با پرچمیان و حزب شان روانشاد داکتر برنا آصفی بیانی صریح و رسا داشت که در سرلوحۀ ارادت و محبتم به جناب شان ثبت است: «بخاطر سابقۀ همکاری و نزدیکی با این حزب وطنفروش من خود را بمثابۀ آن گنه کار عاصی می دانم که روزها را تا شام روزه به دهن می گذراند و شب ها تا صبح در نماز توبه به سجده افتاده می باشد اما می داند که خداوند هنوز او را نبخشیده است!». روانشاد داکتر برنا آصفی چنین با زلال پشیمانی سیاهی خطا را از نام خود در پیشگاه مردم و تاریخ کشورش شست و نه تنها نام و وجدان خود را منزه و مطهر ساخت بلکه نمونه ای داد به دیگرانی که با نیت خدمت در مسیر خیانت پیش رفتند ولی هنوز حاضر نیستند بار مسئولیت تاریخی افگندن وطن و مردم خود در دوزخ را بپذیرند.
وقتی افغان ها از وطن و هموطنان صحبت می کنند ناگزیر از بدبختی های سی سال اخیر جامعۀ ما سخن به میان می آید. من نمی خواهم در آن مورد چیزی بگویم چون همه چیز ناگفته پیداست. فقط می خواهم به این نکته اشاره کنم که در شرایطی که کابل به کورۀ داغی تبدیل شده بود و هر روز مجاهدین کرام ده ها راکت بر مناطق رهایشی شهر شلیک می کردند، زنده یاد داکتر برنا آصفی به حکم وجدان و احساس میهن پرستی و خدمت به هموطن خانه و کاشانه و خانواده و کار و وظیفۀ مطمئن خود را در راحت آباد انگلستان رها و درویش وار به تنهایی در شهر کابل می زیست و با بایسکل کهنه یی به ریاست صحت روانی، جایی که رئیس آن بود، رفت و آمد می کرد. چنانکه در بالا ذکر شد وی از جفای دولت روس پرست پرچمی در کابل که به وی بخاطر سابقه اش بدیدۀ سؤظن می دیدند در امان نبود. چاره سازی در برابر کارشکنی هایی که اراکین حزبی وزارت صحت عامۀ افغانستان در برابر ایجاد ریاست صحت روانی می کردند و کدورتی که با آن به پیشرفت کار ریاست صحت روانی برخورد می کردند صبر ایوبی می خواست و فقط ابرام و پایداری ناشی از یک احساس عمیق دلسوزی و خدمت روانشاد داکتر برنا آصفی بود که باعث می شد کار پیش برود و ریاست صحت روانی کم کم جان بگیرد.
ریاست صحت روانی در زمان کوتاهی که تحت رهبری زنده یاد داکتر برنا آصفی فعالیت کرد خوش درخشید. مفاهیم و خدمات نوینی که در افغانستان سابقه نداشتند به همت و ابتکار این فرزند بی ادعای مردم افغانستان روی دست گرفته شدند که از آنجمله می توان ازین ها نام برد: ایجاد شفاخانۀ روانی کابل، ایجاد مرکز اعتیاد زدایی، شامل ساختن برنامۀ درسی علوم سلوکی در نصاب درسی پوهنتون کابل، ایجاد اولین سازمان رضاکارن در افغانستان زیر نام انجمن رضاکاران صحت روانی، راه اندازی اولین مطالعات روانی اجتماعی به کمک رضاکاران که نخستین حلقۀ این زنجیره یعنی مطالعۀ روانی اجتماعی معتادین با موفقیت چشمگیری بپایان رسید، راه اندازی ورکشاپ ها، سیمینارها و کورس های آموزشی داخل خدمت و دعوت از استادان برجستۀ مسلکی از مؤسسات معتبر کشورهای هند و ترکیه برای آموزش دهی دکتوران جوان صحت روانی، معرفی مفاهیم روان درمانی برای اولین بار در افغانستان و تدویر و راه اندازی جلسات عملی روان درمانی گروهی، هنر درمانی و شناخت درمانی، و تپیدن های خستگی ناپذیر برای فایق آمدن بر مزرا قلمی های اراکین وزارت صحت عامه جهت تثبیت استحقاق و فرستادن عده یی از دکتوران و پرستاران صحت روانی بمنظور فراگیری تعلیمات مسلکی در خارج کشور. در چوکات فعالیت انجمن رضاکاران صحت روانی می توان از ایجاد اولین الفبای معیاری ناشنوایان در افغانستان یاد کرد که اولین کورس های آن در آن زمان راه افتاد.
این سیاهۀ دستاوردهایی را که زیر رهنمایی روانشاد داکتر برنا آصفی اکثراً برای اولین بار در افغانستان راه افتادند و روی دست گرفته شدند می توان زیاد ادامه داد و خیلی طویل تر ساخت ولی آنچه در فوق نگاشته شد فقط آنچیزیست که از حافظه و پس از گذشت قریب بیست سال بیاد آمد.
این تنها نبود. خدمات فردوس آشیان داکتربرنا آصفی فراتر ازین ها بود و اکثر آنها مانند شخصیت خودش متواضعانه و بی ادعا بودند، مثلاً کارهای فرهنگی او از قبیل واژه سازی اصطلاحات مسلکی که به همت و ابتکار خودش بمثابۀ قلب تپندۀ چنین فعالیت های فرهنگی و همکاری عده یی از فرهنگیان بمثابۀ اعضای این پیکر صورت نمود بخود دید. از جملۀ واژه های ایجاد شده شماری چلند عام یافتند و وارد قاموس روزانه شدند که سوگمندانه فاجعۀ ٨ ثور ١٣٧١ دامن و اثر این فعالیت های امید بخش را برچید. شماری از لغاتی که در آن زمان توسط ریاست صحت روانی و انجمن رضاکاران صحت روانی ایجاد شدند و جا افتادند و می توانم با حافظۀ نارسای خود بیاد آورم عبارتند از
 «خدمات کاریاری» بجای Employment Support Services،
 «بازتوانی معلولین» بجای «احیای مجدد معلولین» rehabilitation of the disabled،
 «ناشنوایان و ناگویان» بجای «کرها و گنگ ها» hearing and speech disabled
 «نارسایان هوش» بجای اصطلاحات مؤهن «ابله» و «احمق» که در ادبیات طبی سابق بکار می رفت بجای اصطلاحات cretin یا mentally retarded که در زبان انگلیسی نیز مؤهن پنداشته می شوند.
فغان از نارسایی حافظه که اجازه نمی دهد شماربیشتری از واژه های شیوایی را که در آن زمان ابداع گردیدند و به زینت اقبال نایل آمدند بخاطر بیاورم. آنچه درین مورد باید یاد آور شد اینست که برخی ازین واژه ها واصطلاحات را کارشناسان ایرانی که درین راه از ما افغان ها سالها جلو بودند و اکنون قرن ها جلو هستند مورد تأیید و شادباش قرار دادند، چنانکه آنها بر برتری معنایی و شیوایی واژۀ ایجاد شدۀ «بازتوانی» بجای rehabilitation صمیمانه اذعان داشتند چون آنها واژۀ «توان بخشی» در برابر این مفهوم را بکار می بردند.
و اما، و بالاتر ازینها، تجلی بزرگواری روانشاد داکتر برنا آصفی از همه بیشتر در شخصیت متواضع، مهربان و بی ادعای او بود. او که قلب تپندۀ همه فعالیت های ریاست نوتاسیس صحت روانی بود همواره به اصطلاح غربی ها کریدت کارهای انجام شده را به همکاران می داد، از آنان قدر دانی می کرد، آنان را تشویق می کرد بگونه یی که همه بطور خیلی بی آلایشانه خود را از نظر عاطفی در پیشبرد کارهای ابداعی و مسلکی ریاست صحت روانی و انجمن رضاکاران دخیل می دانستند. بیش از همه، نمونۀ زنده یی که روانشاد داکتر برنا آصفی به دیگران می داد محرک کار و فعالیت و مؤفقیت های ریاست صحت روانی بود.
خاطره ای از آن روزگار دارم که بهترین معرف درویشی و تواضع روانشاد داکتر برناست: روزی پس از پایان کار که معمولاً اینجانب با روانشاد داکتر برنا و جناب داکتر یوسف علی رحیمی معاون ریاست صحت روانی دیرتر بغرض صحبت و مباحثه روی کارهای مربوطه و بعضاً شعر و ادبیات و مطالب ذوقی دیرتر در دفتر می پاییدیم ضرورت طبیعی رفع حاجت برایم پیدا شد. دروازۀ یگانه تشناب فعال تعمیر بسته بود چون کسی در داخل بود. انتظار کشیدم ولی این انتظار کم کم از حد معمول طولانی تر شده رفت. ده دقیقه، پانزده دقیقه، بیست دقیقه گذشت وهنوز کسی که داخل تشناب بود برون نیامد. بخاطر عسرتی که به آن گرفتار بودم ولی بیشتر بخاطر خیریت کسی که در داخل تشناب بود سخت پریشان شده بودم. پس از قریب نیم ساعت دروازه باز شد و فردوس آشیان داکتر برنا برآمد. پرسیدم «داکتر صاحب، انشا الله خیریت بود، تکلیف که نداشتید؟» پاسخ دادند «خیریت بود، کمود را که خیلی کثیف بود پاک کردم.» با شگفتی پرسیدم «مگر برای این کار چپراسی و پیاده و ننه نداریم که شما خود این کار را کردید؟» پاسخ دادند «برایشان گفتم، ولی چون خیلی وضع کمود خراب بود مثلی که تیر خود را آوردند. راه خدا نبود که بخاطری که غریب و بیچاره هستند آنها را مجبور به چنین کار دلبد کننده سازم. کسی دیگری را هم نمی توانستم بگویم. به این سبب خودم آنرا پاک کردم.» چنین بود بزرگی مردی که هرچه کوشش می کرد خود را کوچکتر سازد بزرگتر می شد!
پس از آنکه نتیجۀ آنهمه عشق و تلاش و تپش با غلبۀ وحشیان احزاب اسلامی تاراج و بباد فنا رفت و خود داکتر برنا آصفی با عده یی از همکاران نزدیک منجمله خودم و جناب داکتر یوسف علی رحیمی به بهانه های مختلف که خود داستان جداگانه و مفصل دارد آماج کینه توزی جهال دانش ستیز و فرهنگ ستیز جهادی قرار گرفتیم، زمینۀ ادامۀ فعالیت های ریاست صحت روانی عملاً توسط دین فروشان از بین برده شد. ولی زنده یاد داکتر برنا آصفی کسی نبود که چنین آسان میدان را رها سازد. بیاد دارم منحیث آخرین تلاش برای ایفای خدمتی به وطن و وطنداران قبل ازینکه مجبور به ترک وطن شود سعی کردند نهال برکنده شده از کابل را در محیط نسبتاً امن تر مزارشریف غرس نمایند و درین راستا همه جایداد منقول و غیر منقول شخصی خود در شهر میمنۀ ولایت فاریاب را رسماً به انجمن رضاکاران صحت روانی وقف کردند و با نشست هایی در شهرهای مزارشریف و شبرغان که افتخار حضور در آنها را داشتم طرح ازسر گیری کار انجمن رضاکاران صحت روانی را زیر نام گسترده تر «بنیاد بهزیستی خانواده» ریختند.
ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا! درویشی چون روانشاد داکتر برنا دار و ندار خود را برای رسیدن به آرزوی مقدس خود که همانا خدمت به مردم هر دم شهیدش بود رسماً وقف کرد ولی اژدرهای لاشخواری چون رشید دوستم و رسول پهلوان که حاکم بر زندگی و مقدرات مردم خود بودند خانه و جایداد منقول و غیر منقول آن درویش را پس از مدت کوتاهی به نفع خود مصادره کردند و دامن هرگونه فعالیت انساندوستانه را از آن دیار با سبعیت و خشونت برچیدند.
فعالیت هایی که روانشاد داکتر برنا آصفی در ارتباط با برنامه های صحت روانی در افغانستان معرفی و راه اندازی نمود بخاطر جفای روزگاری که هیچ کس را یارای مقاومت در برابر آن نبود در شعله های جنهمی که وطن ما هنوز در آن می سوزد به خاکستر مبدل شدند، ولی بذری که داکتر برنا کشته است از زیر خاک و خاکستر جوانه خواهد زد و سر بلند خواهد کرد، وهر گاه خدمات صحت روانی در افغانستانی آرام و ایمن چنانکه بایسته است دوباره از سر گرفته شود نام داکتر محمد صادق برنا آصفی بمثابۀ پدر صحت روانی افغانستان در سرلوحۀ افتخار آن نقش خواهد بود.
داکتر برنا آصفی اکنون در دل خاک سیاه خسپیده است ولی آزاده و سربلند زیست، باوجدان راحت پدرود زندگی گفت و بخاطر شخصیت والا و خدمات خود گذرانه و ارزشمندش سربلند بسوی گور رفت.
به یاد آن درویش فرزانه و در برابر سنگ مزار آن دوست، برادر و استاد گرامی خود سرتعظیم فرود می آرم. خوشا کسی که چون او زیست.
روانش شاد و یادش گرامی باد.