عبدالهادی داوی «پریشان»
عبدالهادی داوی فرزند عبدالاحد آخوند زاده طبیب قندهاری در سال ۱۲۷۴ خورشیدی در باغ علیمردان کابل به دنیا آمد. وی مکتب حبیبیه را خواند و شاعر و نویسندۀ پرآوازه شد . داوی در سال ۱۲۹۰ در ادارۀ سراج الاخبار مقرر شد و به نوشتن مقالات سیاسی و اجتماعی پرداخت. مرحوم داوی عضو فعال جمعیت رفقای مشروطیت دوم بود و در نهضت ادبی و فکری نیز سهم فعالی ایفا کرد. مرحوم داوی بعد از حمله عبدالرحمن لودین به امیر حبیب الله خان دستگیر و برای مدت ۷ ماه زندانی شد. بعد از جلوس شاه امان الله خان، مرحوم داوی از زندان رها و به حیث اولین سرمحرر جریدۀ نو بنیاد امان افغان منصوب شد.
عبدالهادی داوی پس از سپری کردن سالیان زیاد در زندان ، در زمان سلطنت ظاهر شاه در مقامات عالی دولتی ایفای وظیفه نمود. وی به تاریخ ۲۷اسد ۱۳۶۱ به عمر ۸۸ ساله گی در کابل درگذشت.
وظایف مرحوم داوی :
1. عضو هیت سیاسی افغانستان در کوه مسوری هند تحت ریاست محمود طرزی سال ۱۲۹۹ ش
2. سفیر افغانستان در بخارا ۲۱ دلو سال ۱۲۹۹ ش
3. عضو هات مذکرات افغان با دابس نماینده هند بریتانوی در کابل از ۱۵ جدی ۱۲۹۹ تا عقرب ۱۳۰۰ ش
4. مدیر شعبه هند و اروپا در وزارت خارجه افغانستان – سال ۱۳۰۰
5. رییس هات سفارت فوق العاده به بخارا –سال ۱۳۰۲ ش
6. وزیر مختار نخستین افغانستان در لندن و افتتاح سفارت افغانی در لندن – سال ۱۳۰۲
7. وزیر تجارت افغانستان در کابل از سال ۱۳۰۵ - ۱۳۰۷ ش
8. وزیر مختار افغانی المان ازسال ۱۳۰۸ - ۱۳۱۱ ش
9. استعفا از سفارت برلین و بازگشت به افغانستان ۱۳۱۱ ش
10. عضو افتخاری انجمن ادبی کابل ۱۳۱۱ ش
11. سرمنشی دربار شاهی ۱۳۲۷ ش
12. وکیل ده سبز کابل و رییس دوره هفتم شورای ملی۱۳۲۸ الی ۱۳۳۲ ش
13. سفیر افغانستان در جمهوری عربی مصر ۱۳۳۲ ش
14. سفیر افغانستان در اندونیزیا از سال ۱۳۳۴ الی ۱۳۳۸ ش
15. رییس مشرانو جرگه بعد از سال ۱۳۳۸ ش
تالیفات مرحوم داوی :
1. زما رسول پاک : ترجمه «پیغمیراسلام» تالیف عبدالمجید قرشی از زبان اردو به زبان پشتو
2 تجارت ما با اتحاد جماهیر شوروی : رساله یی به زبان دری در باره تجارت افغانستان و شوروی
3 غیاصه که کتاب است در نظم و به زبان پشتو
4 لالی ریخته : ترجمه منظوم اشعار اردوی دکتر اقبال به زبان دری
5. نغمات : مجموعه اشعار خود مرحوم داوی
6. رجال وطن : شرح احوال و آثار برخی از مشاهیر افغانستان
7. زیست نامه : مشتمل بر شرح احوال مرحوم داوی
نمونه شعر مرحوم داوی:
در وطن گر معرفت بسـیار میشـــد بد نبود
چــاره ی ایــن ملـت بیـمار میشـــد بد نبود
این شب غفلت که تار و مار میشد بد نبود
چشـم پر خوابـت اگر بیدار میشـــد بد نبودکله ی مستت اگر هشیار میشـــد بد نبود