01 سپتمبر 2015
شیما غفوری
بیداد
یارب دلم ترا به کجا جستجو کند
در خیمه یا به قصر کسان گفتگو کند
از آتش زمان و جهان چشمه در گرفت
با زهرآب حادثه هر یک وضو کند
امروز آنچه شیخ زمان عرضه میکند
کَی منکر خدای به خَلقش چو او کند
کار حرام را به حلال فتوی میدهد
خون عزیز دل تهِ جام و سبو کند
قاموس*های رنگ بباید ز بهرآنک
مِداد وقت قِصص ما موبه مو کند
کاخ بلند ظلم از آیینه و چراغ
بر نعش آرزوی یتیمان نمو کند
گر تیشه را دسته به بازو نباشدش
نخلم ز پای خاک به افلاک رو کند
بس کن زغیر شکوه که بیداد از خود است
هر کس گلیم خانۀ خود را رفو کند
گر عدل و رحم، کار وتواضع شود عیان
مرد باشد آنکه قبر مرا زیر و رو کند
"شیما" دلت ز جور زمان داغ ها گرفت
این گنج تیره جلوۀ صد ماهرو کند
-----
*دریای عظیم