09.02.2015
معروف قیام
مشاور امور سگ جنگی
سلطان پیر پیش از این که بمیرد، در برابر اراکین حکومت، تاج شاهیاش را به سر یگانه پسرش که عقبماندهگی شدید ذهنی داشت، گذاشت و وی را جانشین خود اعلام کرد. سلطان مستبد از ترس مردم ستمدیده و خشمگین، به زادگاهاش سفر کرد و پس از دو هفته با یکهزار و دو صد مرد از قومش به کاخ شاهی برگشت و این لشکر را به حیث مشاورین فرزند کم هوش و بیمارش مقرر کرد.
سلطان جوان هنوز یک ماه از حکومتش نگذشته بود که در یک کنفرانس مطبوعاتی اشتراک ورزید و در جریان گفت و شنود، چند بار پیهم اشتباه کرد. لغزشهای سلطان جوان کارایی چند مشاور را زیر سووال برد، به همین خاطر فردای آن روز سر مشاور به دستور سلطان پیر تمام مشاورین را در تعمیر کنفرانس مشاورین فرا خواند؛ نطق جدی و آتشین ایراد کرد و بار بار از کم توجهی بعضی مشاورین مقام سلطنت انتقاد تند و شدید نمود. او در بخشی از نطقش گفت:
- سلطان بزرگ به وجود شما مشاوران تاریخ ساز که مشوره های تان این مملکت را سوی ترقی جولان داده است، می بالد اما هستند بعضی از مشاورینی که در مشوره های شان غفلت میکنند و سلطان بزرگ و خانوادهی معظم و مکرم ایشان را ناخشنود میسازند. دیروز نه تنها ما و شما، بلکه تمام رعیت و مردم جهان شاهد باز ماندن زنجیر پتلون مبارک سلطان جوان در کنفرانس مطبوعاتی بودیم، ما شاهد بودیم که تصویربردار های کشورهای دشمن همان نقطهی اساسی جناب سلطان عزیز مان را فلم گرفتند و از حد معمول بزرگترش جلوه دادند. به اساس اطلاعات واصله، قرار است کشور های مغرض همین قسمت بدن مبارک سلطان عزیز ما را برای فلم های زیر زمینی شان بدون مشوره و بدون پرداخت حقالزحمه استفاده نمایند. در این امر کی مقصر است؟ جناب سلطان عزیز ما یکهزار و دو صد مشاور معاش خور دارند که هر کدام در بست مافوق رتبه مقرر گردیدهاند، چرا باید چنین شود؟ مشاورین مربوط لطفن جواب بدهید؟
مرد قد بلندی که ایزاربند آیینهدارش تا بالای بوتهایش کشال بود و آیینه ها نور را به هر سو بازتاب میدادند، نزدیک مایک رفت و گفت:
- درود به سلطان بزرگ و سلطان جوان و درود بر شما مشاوران ارجمند! نام من بازگل است مشاور امور زنجیرات سلطان استم. دیروز هر چند کوشیدم که خود را به سلطان عزیز برسانم و مشوره دهم که زنجیر محترم ایشان را ببندند اما مشاور صاحب امور تشنابات به من اجازه ندادند ایشان گفتند که جناب سلطان جوان مشکل تشناباتی دارند. لطفن حادثه المناک زنجیر شکوهمند پتلون پر شفقت ایشان را از مشاور صاحب امور تشنابات بپرسید! با عرض حرمت بازگل...
آدم چرک سوخته که پیهم شکمش را از شدت درد میمالید، نزدیک مایک شد؛ با دستان چرکین مایک را نزدیک دهنش برد، با عصبانیت گفت:
- من درویش نام دارم مشاور امور تشنابات جناب سلطان عالیقدر استم، مسوولیت زنجیر پر افتخار پتلون محترم ایشان بر دوش من نیست، شما میدانید که حضور ایشان اکثرن مشکل تشناباتی دارند، دیروز هم همین مشکل را داشتند و ایشان پیش از این که به تشناب تشریف ببرند، من چند مشوره علمی تشنابی برای ایشان دادم اما دو دقیقه نگذشته بود که مشاور صاحب امور قبضیات از من خواستند که مشوره بدهم چهار دقیقه بیشتر از وقت لازمه به تشناب تشریف داشته باشند و من این مشوره را دادم. اگر این مشوره اضطراری را برای ایشان نمیدادم وضع از این بد تر میشد، امید دارم حساسیت قضیه را درک کرده باشید. باید عرض کنم دیروز مشاور صاحب امور هاضمه گفتند که جناب سلطان معظم شب پیشتر مقدار زیاد کباب چوپان میل کردند. گمان اغلب گوشت درست اخته نشده بود...
شخص گوژ پشتی که پتویش زمین را جاروب میکرد، با سر و صدا از بین جمعیت یکهزار و دو صد مشاور بلند شد، در حالی که چپ چپ سوی مشاور امور تشنابات می نگریست، مایک را تسخیر کرد. گفت:
- من امین نجار باشی مشاور امور چوپان کباب جناب سلطان استم، دیروز من با جناب مشاور امور منتو و مشاور امور چپلی کباب و مشاور امور فرنی و جناب مشاور امور دوغ یکجا وارد آشپزخانه سلطنتی شدیم، به آشپز ها مشوره های علمی ارایه کردیم و سپس مشوره های لازمه را به جناب سلطان یاد آور شدیم که همه درج پرتوکول است. اما قسمی که جناب مشاور امور یخمالک گفتند دیروز در یک حالت اضطراری جناب سلطان یخمالک زدند، گمان اغلب زنجیر مبارک ایشان در همانجا باز شده باشد.
مشاور امور یخمالک از بین دیگر مشاوران صدا زد:
- سلام به سلطان بزرگ! سلام به سلطان جوان! پس از آن که حضور سلطان با شادمانی یخمالک زدند زنجیر پتلون پر بار ایشان کاملن بسته بود اما ایشان بیدرنگ مشاور صاحب امور رقص شکم را خواستند و حدود هژده دقیقه رقص شکم اجرا کردند؛ احتمال دارد در جریان رقص شکم زنجیر با سعادت ایشان باز شده باشد...
مرد فربه که از چاقی به مشکل راه میرفت و تا پیش مایک رسید سراپا غرق در عرق شد، در حالی که نفسش می سوخت گفت:- سلام بر سلطان بزرگ، من مشاور امور رقص شکم استم آرزو دارم باز بودن زنجیر پتلون جناب سلطان را به من ربط ندهند. از وقتی که حضور ایشان برای رقص نزدم آمدند زنجیر پتلون پر عطوفت شان حدود هفتاد فیصد مایل به سمت چپ باز بود چون بنده در امور دیگر مشاورین گرامی مداخله نمیکنم خودم عملن دست به کار نشدم و نظر به بند هفت ماده هشتاد و یک قانون مشاورین، ابتدا این مساله را از طریق تیلفون دستی اس ام اس کردم و بعد تصویر زنجیر را از طریق استدیوی مرکزی به طور زنده به مشاور صاحب امور زنجیرات ریلی نمودم و رفع مسوولیت کردم ...
سر مشاور گلویش را صاف کرد و گفت:
- قضیه زنجیر جناب سلطان باید به کمیسیون امنیتی رَجعت داده شود. دوستان گرامی دیروز تنها قضیه زنجیر پتلون سخاوتمند ایشان نبود، در دقیقه سوم مصاحبه، جناب سلطان جوان، شادمانه خندیدند که خندهی مبارک ایشان در جای مناسب قرار نگرفت، من از مشاور صاحب امور خنده میپرسم؛ چرا چنین شد؟ کجا است جناب مشاور صاحب امور خنده؟
شخصی با لب و روی ترش از بین مشاورین برخاست با حالت گرفته گفت:
- نام من قهار غمگین است، مشاور امور خندهی جناب سلطان جوان، من دیروز پیش از این که جناب ایشان به کنفرانس بروند سووالاتی را که از ایشان میشد مرور کردم ، سه جا را برای تمسخر نمودن ازجانب حضور ایشان، با خط سرخ نشانی کردم و حدود چهار دقیقه با ایشان تمرین تمسخر کردیم که این کار ما هم درج پرتوکول است و هم فلم ویدیویی داریم. این که چرا ایشان شادمانه خندیدهاند، باید عرض کنم که جناب سلطان جوان، دیشب پس از ضیافت، با جناب مشاور امور فکاهیات نشست اضطراری داشتند احتمالن از یاد آوری فکاهیات دیشب شادمانه خندیده باشند....
سر مشاور رشتهی گپ را به دست گرفت:
- از آنجایی که مشاور صاحب امور فکاهیات برای تداوی گرده هایش به خارج سفر کرده است موضوع را در جلسه بعدی دنبال می کنیم. در قسمت سوم کنفرانس جناب سلطان در بیاناتی که ایراد فرمودند در یک بخش به عوض نون حرف خ را بکار بردند ایشان فرمودند که ما از پدر پدر شاندار بودهایم که متأسفانه به عوض شاندار از زبان شرین ایشان شاخدار برون شد در این مورد مشاور صاحب امور الفبا باید پاسخ دهند.
مرد میانه سالی پشت میز خطابه قرار گرفت:
- نام من حدود استک، مشاور امور الفبای سلطان صاحب می باشمک، من بارها از جناب مشاور صاحب امور ترکاری خواهش کردمک که سلطان عزیز ما دو روز قبل از کنفرانس نباید مرچ میل نمایند و مرچ در آن روز ها از لست خریداری باید حذف گردد. مرچ تند علاوه از مشکلات عدیدهی دیگر زبان مبارک ایشان را می پنداند و جای حروف را در زبان مبارک ایشان تغییر میدهد. ایشان زمانی که مرچ تند میل میکنند واو به جای لام میرود قاف به جای دال میرود و...مشکلات به وجود می آورد.
سرمشاور گپ مشاور امور الفبا را قطع کرد و افزود:- مشاورین عزیز از آنجا که سلطان بزرگ بالای ما خشمگین اند، بهتر است برای احترام به خشم ایشان معاشات برج آینده خویش را اخذ نکنیم تا بدینگونه ایشان ما را ببخشایند و ما هم یک بار دیگر متوجه مسوولیت خطیرخویش شویم...درست است؟
همه با یک صدا تأیید کردند. سر مشاور افزود:- معاشات یک برج خویش را به اداره شهر سازی میدهیم تا ادارهی مذکور از آن استفاده نماید. باید بگویم یک تعداد از مشاورین محترم دو هفته پیش از سوی سلطان جوان تقدیر شدهاند که امروز تنها از ایشان نام میبرم و در جلسه بعدی جوایز نقدیی که مد نظر گرفته شده است، برایشان اهداخواهد شد. مشاورین محترمی که تقدیر شدهاند:
مشاور صاحب امور کفتر بازی، مشاور امور چاروالی، مشاور امور جویدن نان، مشاور امور قدم زدن، مشاور امور گدی پران بازی، مشاور امور خیز و جست، مشاور امور فکاهیات، مشاور امور برف جنگی و ساختن آدمک برفی، مشاور امور چشم پتکان، مشاور امور مسواک کردن، مشاور امور رد جادو، مشاور امور سر و جان شویی و مشاور امور سگ جنگی.
سه ماه پس از آن روز، وزارت شهر سازی از همان معاش یک ماههی مشاورین، شهرک بزرگ رهایشی ساخت و آن محل را شهرک مشاورین نام نهاد.