رسیدن: 09.07.2011 ؛ نشر : 13.07.2011
رفعت حسینی
سرزمين سپيدار *
شب ، زمینی
ـ و صمیمی ـ
باید اندیشید .
* * *
شب به باران باید اندیشید
و به زیبایی چشمانی که
میتواند ابدیت را
معنی بدهد .
* * *
میتوان نیز
به دلتنگی یک خاطره اندیشید
و به بی مرزی آرامش ِ یک برکهء کوچک
ـ در فرامشگهِ یک جنگل ِدور
و به مجذوب ترین بید
و به جانکندن ِ یک واژه
به هنگامِ وداع ِ دو تلاشی
که به پوچی پیوسته
و به آن مرد
که خاموشتر از صبر ِخود است
و به تنهایی با هیبت ِ یک کوهِ بلند .
* * *
شب
به خونی که بر آن رمز ِنجابت حک گشته
و به اندوهِ حریصی که چو ماتم دلگیر است
و به یک عابدِگنگ
و به یک کوچه که از مرز ِ شقاوت بگذشته
و به یک گمشده در غربت و وحشی سفری
باید اندیشید
جام لبریزی
ـ آنگه ـ
بر باید داشت
و مسافر واژه ها را
زان پس
دعوت باید کرد
به تسلی و سکونت کردن
در خانهء ذهن .
* * *
میتوان نیز به آشفته گی و دلهرۀ دهکده یی اندیشید
که گذار ِ تپش آلودهء یک « مَین »
به تبش کرده دچار .
* * *
شب به موجی که حکایتگر ِ ناموس ِدریاست
و به آواز ِ سحرگاهی گنجشکان در باغ
و به شعری از بیداران
و به یک حادثه باید اندیشید .
* * *
میتوان نیز به بدمستی اندیشید
که تمامیتِ حجمِ سرنوشتش را
به فریبایی پُر بودن جامی می بخشد .
* * *
شب به دستان ِ تو باید اندیشید
و به خاموشی لبهایت که
قصهء خسته دلان
در آن زندانیست
و به گامی که به زنجیر ِمحبت دلبسته ست
و به آن در
ـ در ِ روزی زیبایی ـ
کز شوری بخت
قفل مسخش کرده .
* * *
شب
به یک حادثه باید اندیشید
و به چیزی
مثل کمبودِ درخشیدن ِرنگین ِپر ِپروانه
همچو دیدار ِحقیقت
در تاریکی
و فراوانی خشم ِخنجرها .
* * *
به صمیمیت ِآن لحظه که برجسته ز اعماق ِپرستش
به صدای گُل ِ سرخ
ـ در سکوت ِ نمناکِ باغ ـ
به صفای سرزمینی که سپیدار در آن سلطانیست
و به باران
شب
باید اندیشید .
* * *
شب
به یک حادثه از جنس ِ بشارت
و به چیزی
همچو تکبوسهء خوش چهره ترین روز بر آیینهء ذهن
مثل لبخندهء یک روزنه باید اندیشید
و به تنهایی آغشته به اندیشهء طغیان ِخود
وعده هایی باید داد :
روز ِدیگر
ـ شاید فردا ـ
خانهء حوصله
دل مهمان است
روز ِدیگر
ـ پس فردا ـ
بیغمی خانهء ما می آید
هفتۀ دیگر
هفتهء دیدنِ گندمزار
هفتهء بوی نجیبِ شبدرها ست .
* * *
شب ، زمینی
ـ و صمیمی ـ
باید اندیشید
و به آن خسته چکاوک که صدایش
به بیابان ِ پُر از آتش ِخشکیدن کوچیده
و به جایی که از آن
کمترین خاطره
بوی آرامش ِ بومی خاکست !
* * *
شب ، زمینی
ـ و صمیمی ـ
باید اندیشید .
*******
برلین ،
دوهزار و یازده عیسایی
تحریر دوم
*بار نخست این شعر به نام « زمینی » منتشر شده بود. از
آنجاییکه شاعر سروده یی به نام « زمینی » برای مادر خویش
دارد ، اینک با اندک تغییری ، از جمله در عنوان آن ، باردیگر
انتشار می یابد .