رسیدن: 16.11.2011 ؛ نشر : 20.11.2011
رفعت حسینی
از جوانی باد ها و چند شعر دیگر
سمتِ
شرقی غم
من از دیارِ سپیدار های غمگینم
ز سمتِ شرقی غم می آیم !
*
ز روزگارِ دیارم
غروب می بارد
و
باد های مسافر
پیام آورِ دلگیرِ غصه های شب اند .
برلین ، تحریردوم
جنوری دوهزارویازده عیسایی
***
از آشیانه
هر آن شبی که بی چشیدن ِ شرابِ دیدنِ دو چشم ِ تو گذشت
شنیدنی
و دیدنی
و گفتنی نبود
زندگی نبود !
***
از
بازگشت
اگر به فکر رویش و باغی
امیدِ دور و محالی ست .
درین دیار
دگر
انتظار خانه ندارد
پرنده
بازگشت ندارد
پرنده یی که لانه ندارد .
هامبورگ ،
بهارنزده نودوهفت عیسایی
برگرفته از دفتر شعر منتشرشدۀ :
" در فصل سایۀ خنجر"
***
از برای شبِ
بیخوابی ها
آخرین شعرِ ترِ دیدنِ چشمانِ ترا
از برای شبِ بی خوابی ها
خواهم خواند
و به مهمانی بیتابی ها
خواهم رفت
و شبستان کنونی سخن را
روشنایی دل و
آبرو خواهم بخشید .
برلین ،
دوهزارویازده عیسایی عیسایی
برگرفته از دفتر شعر : حرفِ اولِ باغ
***
از جوانی باد ها
ازگُمگشته گی نعره های منصوری
در دیارِ برگریزان تأریخ
می آیم
نَفَسم بوی زندان میدهد
و تقطیع درست ِمثنوی شناختن و سوختن
در ضربه ضربهء قلبم
پژواک می یابد .
*
و منِ من
و روز های خو کرده به نرسیدن و نگفتن
در گوشِ بودن
آمدنِ :
فصل های جذامی را
و عشق های جذامی را
و باد های جذامی را
و راه های جذامی را
و اندیشه های جذامی را
و نبرد های جذامی را
و نام های جذامی را
- از لای غبارِ ذهنِ یاد ها و خاطره ها –
قصه خواهیم کرد .
*
و آنگه
- چشم ها برچهرۀ سکوت –
از تخیل لحظه های اشراقی می پرسیم
که سخنانِ ابریشمین مرا در بارۀ تو
درک می کند ؟
واز پایابِ دل هادرخسوفِ نامه وکفترِ قاصد
- فرصتی اگر دست داد –
خواهیم پرسید :
که باد های دل مرده
دگر باره
باشندۀ هیجانِ رقصِ جوانیّ دیگری خواهند شد
و فریاد های منصور وار
در برگریزان تأریخ را
خون بهاری تازه
دست خواهد گرفت ...؟
برلین ، دوهزارو یازده عیسایی
برگرفته از دفتر شعر:
" قصرهای درختان"