رسیدن: 01.10.2011 ؛ نشر : 03.10.2011
رفعت حسینی
سیاه مشق
ستاره ، از شبِ من
آه
تیز می گذرد .
و عابدانِ صدا ها
هنوز
از تپش و از سپیده
می ترسند .
* * * *
سیاه مشقِ دو ابرو و تابِ گیسویت
چه شاهکارِ زلالیست !
ـ کسی ترا گفته ؟
* * * *
زبانِ مستِ مرا
گاهگاه
می فهمی ؟!
* * * *
درین خلوصِ کامل و مطلق
دلم شده
که بر افکار تو بنویسم :
« جنونِ من
چقدر
آباد است
خروش و جوشِ عجیبی دارد
و گرچه می دانم
بهارِ بوسۀ تو
هیچگه
آمدنی نیست ! »
برلین ،
دوهزارویازده عیسایی