رسیدن به آسمایی:  14.02.2011 ؛ نشر در آسمایی: 20.02.2011

شش زنی که  سرگذشت شان را خواهید خواند، همه برنده های جوایز علمی و ادبی می باشند. آنها در طول زنده گی  شان  با قلم و یا مویک نقاشی همانقدر راحت یافته اند که با شیشه ی ذره بین.
آنها همه دخترانی بودند که در دوران طفولیت خویش از جولاها و مارها نه می ترسیدند و بی آن که نه فهمیده چیغ بزنند و فرار کنند، با کنجکاوی بر زمین خم می شدند، لای کنده ی درختان، میان آبگیرها و زیر سنگ ها را جستجو می کردند، بی آن که به گل آلود شدن خویش اهمیت بدهند. این دختران هنگامی که بزرگ شدند،  دوشادوش مردان در عرصه های کاری خویش به پیروزی دست یافتند. آنها مشتاق ترین آموزگاران، پرتکاپوترین نویسنده گان و دقیق ترین دانشمندان زمان خویش گشتند.
داستان زنده گی هر یک آنها ما را وا می دارد تا به محیط اطراف خویش نگاه کنیم، دقیق تر  نگاه کنیم، آنگاه نگاه دوباره بیندازیم و راز ارتباط بسیار زیبا و زنده ، در میان موجودات عالم را دریابیم.

پروین پژواک
 
ترجمه پروین پژواک

انا باتسفرد کامستاک
۱۹۳۰-۱۸۵۴
در میان شش پاها

از سلسله شش زن پیشاهنگ

برگ ها در اهتزاز آمد. شاخه ها تاب خورد. انا باتسفرد همانگونه که تعادل خود را نگهمیداشت، با دقت به شاگردان خویش نگریست. شاخه درخت نشینمگاهی غیر معمول برای یک معلم بود، اما با وجود این انا، صرف چهارده سال داشت هنگامی که از او خواسته شد، تا به صورت موقتی جای معلم مکتب را برای چند ماه پر کند.

انا کتاب را به صدای بلند قرائت می کرد و ضرب زبانی را می خواند. هنگامی که شاگردان او حاصل ضرب اعداد را به دست می آوردند و املای خویش را می نوشتند، انا آنها را به سوی درختزار و کشتزارها می برد. او به آنها اسم گل های وحشی و ستاره ها را می آموخت، همانگونه که مادرش به او آنها را آموخته بود.  انا یاد گرفته بود تا اسم گلها و زنبورها و انواع مختلف آنها را طوری به آسانی به زبان بیاورد که اسم مرد آسیابان و زن یگانه مغازه ی موجود در دهکده را.

هنگامی که انا هفده ساله شد، به صورت همه وقت به تدریس پرداخت. یکی از بازدید کننده گان این دهکده کوچک در شمال ایالت نیویارک، متوجه استعداد و هوش بالای او گردیده و به او پشنهاد کرد تا به یکی از یونیورستی های که به تازه گی به روی زنان باز شده بود، نام نویسی کند. انا می ترسید و فکر می کرد که بقیه محصلین آن یونیورستی حتمی به مکاتب بهتر و بزرگتر رفته اند و برعلاوه احساس می کرد که به دنبال مادر و پدرش دق خواهد آورد و به دنبال چیدن سیب از درختان. همچنان او سوراخ نمودن درختان چنار را برای به دست آوردن شیره ی شیرین شان دوست داشت و جوشاندن آن را میان دیگ های بزرگ در درختزار و عطر خوش آن را که با بوی درختان ناجو می آمیخت.

همسایه ها می گفتند: "دختری که در مزرعه کار می کند، چی احتیاجی به رفتن به دانشگاه دارد؟" این نظر آنها به صورت برعکس انا را بیشتر مصمم به آموختن دانش می ساخت. چی فرق می کرد که او در کلبه گک چوبی به دنیا آمده بود؟ او تقریبا همه کتاب های موجود در ولایت خویش را خوانده بود و می خواست که بیشتر بخواند. به عنوان یگانه طفل خانواده انا عادت کرده بود تا به صورت مستقیم به سوی اهداف خویش به پیش برود، بی آنکه کسی مانع سر راه او شمرده شود.

در دانشگاه کورنل انا با دیدن دخترانی که پیراهن های بلند خود را تا بالای بوت های خود کوتاه نموده بودند، حیرت کرد. آنها گیسوان بافته شده خود را قیچی زده و در مورد حقوق زنان برای رای جر و بحث می کردند. درست است که برای انا پیراهن های بلند هنگام راه رفتن دست و پا گیر بود و پاکیزه نگهداشتن، شانه زدن و بافتن گیسوان درازش وقت زیاد او را می گرفت که می توانست همان وقت را به آموختن بهتر ریاضی بدهد و معلومدار عادلانه نه بود که هوشیارترین زن شهر قادر به دادن رای نه بود، در حالی که احمق ترین مرد شهر این حق را داشت. اما او ترجیح می داد که تمام توجه خویش را به آموختن دانش متمرکز سازد. خوبترین صنف مورد علاقه ی او صنف جوآن هری کامستاک ، در باره ی علم حشره شناسی بود. این صنف بیشتر خارج از عمارت درسی در کنار لانه ی زنبورها، خاکریز مورها و کنده های درختان پوسیده برگزار می شد. انا آموخت که ملخ ها با بال های خود آواز می خوانند و با زانوان خود می شنوند. پروانه ها مزه را با پاهای خود می چشند. کیک ها با سوراخ های دو طرف بدن خویش نفس می کشند و شپش ها بدون داشتن پدر تولید نسل می کنند. انا می دانست که برای او هرگز حشرات شش پا که اسکلیت شان خارج از بدن شان قرار دارد، خسته کن نه خواهد شد، به خصوص که میلیون ها نوع آن در جهان وجود داشت!

روابط انا با آموزگارش آنقدر دوستانه شد که آقای کامستاک از انا خواست تا او را به اسم کوچکش هری صدا بزند و پس از گذشت چند سال این دوستی به عشق انجامید. آنها شبانه عوض رفتن به کنسرت با هم به تماشای حشرات شب تاب می نشستند. هری به عوض گلسرخ و بسته ی چاکلیت برای انا تخته و قلم های نقاشی را هدیه داد.

انا به زودی دریافت که نقاشی حشرات به او کومک کرده است تا آنها را بهتر و خوبتر ببیند. پس از آن که آنها با هم ازدواج کردند، انا در کنار نقاشی در کار نوشتن به کومک همسرش شتافت تا کتاب درسی هری در مورد حشرات مکمل شود. این زن و شوهر مانند دهقانان ساعات طولانی به کار می پرداختند و چون دهقانان لذت زنده گی را در طبیعت می یافتند. با آن که آنها متاثر بودند از این که قادر به داشتن فرزند نیستند، اکثر هنگام صرف نهار انا اچندین بشقاب را بالای میز نان می چید، چی خانه ی آنها همیشه پر از شاگردان و تماشاگرانی از سراسر دنیا بود. یکی از دوستان آنها برای ایشان حشرات شب تاب را از کیوبا هدیه آورد. انا آنها را در یخه ی پیراهن مخصوص رقص خویش بست. آن شب در محفل رقص چنین به نظر می رسید که حشرات از حرکات سریع لذت می برند، چی هر بار که آن دو در میدان رقص می چرخید، آنها روشنتر می درخشیدند.

پس از سال ها تحقیقات در سال ۱۸۹۵، انا اولین زنی بود که منحیث پروفیسور در دانشگاه کورنل استخدام شد. با آن که انا یکی از محبوب ترین و خوب ترین آموزگاران دانشگاه بود، متاسفانه بعضی از متولیان مرد به شکایت پرداختند که موجودیت زن آموزگار می تواند شهرت دانشگاه را صدمه بزند. در نتیجه مقام و معاش او واپس گرفته شد. انا به طور طبیعی خشمگین بود، اما مثل  پدرش، هنگامی که کشت حاصل لازم را در زمین نه می داد، ناامید نه می شد، انا نیز در مورد برکناری خویش آرامش خود را حفظ کرد. او می دانست که تنها نیست. او می دانست که ماریا میچل در دانشگاه وسار، به آموزش علم ستاره شناسی مشغول است. هلن سوالو، علم کیمیا را درس می دهد و قادر به معرفی بحث تازه در آن علم گشته است. جولیا توماس، و مارتا کری توماس، دو تن از همصنفان سابق او اکنون مدیر دانشگاه های دخترانه گشته اند. حتا دانشگاه طب بالاخره دروازه ی خویش را به روی دختران گشوده بود. انا یقین داشت که دیر یا زود متولیان دانشگاه کورنل نیز تغییر زمان را احساس خواهند کرد.
اما در زمانی که او برای چانس های بهتر و بیشتر برای زنان امیدوار بود، تمام تغییرات جامعه خوشایند نه بودند. با پایان سال ۱۸۰۰ بسیاری خانواده ها مزارع را ترک گفته و برای یافتن کار به شهرهای مزدحم رو آوردند. انا با آموزگاران مکاتب به صحبت پرداخت. آنها با او موافق بودند که اگر شاگردان آنها بیشتر در مورد طبیعت می دانستند، شاید حاضر نه می شدند به این سرعت مزارع را ترک بگویند. تمام اطفال چون انا مادر آگاه نه داشتند که به تشویق آنها بپردازد تا به موجودات زنده در میان تنه ی درختان و زیر برگ های ریخته توجه کنند. بدتر این که بیشتر آموزگاران خود به قدر کافی در مورد حشرات، ستاره ها و سنگ ها نه می دانستند، تا چی برسد که آن را به شاگردان خویش تدریس کنند.

پس انا آغاز به نوشتن کتابی لبریز از پرسش و پاسخ کرد. هنگامی که "کتاب دستی در مورد طبیعت" به پایان رسید، شوهرش هری با توجه به نهصد ورق آن گفت: "این کتابی خوب اما بسیار طولانی است. چاپ آن گران خواهد بود."

تمام موسسات نشراتی از منتشر ساختن کتاب معذرت خواستند. همه انتظار داشتند که انا از خیر این کار بگذرد. بعضی ها گفتند که شاید در تصمیم خود تجدید نظر کنند اگر او از نیم حجم کتاب بکاهد. اما انا خاموشانه در حیرت بود که چی گونه می تواند تعدادی از حشرات را از قلم بیندازد، در حالی که او تنها در مورد بخش کوچکی از حشرات موجود در کره ی زمین سخن گفته بود؟ چی گونه او می تواند از فصل مربوط به درختان و پرنده ها بگذرد؟ انا نه می خواست کاری را نیمه کاره بگذارد، همانگونه که مادر و پدر او هیچگاه درختان مزرعه را ناچیده نه می گذاشتند. هری یقین داشت: "ما هرگز آن قدر فروش نه خواهیم داشت که پول چاپ خویش را به دست بیاوریم." با اینهمه او خانمش را دوست داشت و قبول نمود تا هزینه چاپ کتاب را به صورت شخصی به دوش گیرند. آنها به خانه یی کوچیدند که دارای زیرزمینی بزرگ و خشک بود و ذخیره گاه خوب برای کتاب ها شمرده می شد. نشرات کامستاک، با شعار "از طریق کتاب ها به سوی طبیعت" آغاز به کار کرد.  انا و هری سی و سومین سالگرد ازدواج خود را با مجلد کردن کتاب منتشره ی خود سپری کردند. به هزارها نسخه ی کتاب به سرعت فروخته شد. هنگامی که انا مشغول تدریس نه بود، او کارتن های کتاب را جا به جا می کرد و فرمایش چاپ نسخه های جدید را می داد. معلمین از سراسر جهان نامه های تشکرآمیز به او نوشتند. چهارده سال پس از آن که مقام تدریس از او گرفته شده بود، این حق واپس به وی واگذار گردید. انا پاداش صبر و باور خویش را نسبت به کاری که انجام می داد، دریافت.

انا منحیث دختری که در مزرعه بار آمده بود، نه می توانست تصور کند که روزی آغازکننده ی جنبشی خواهد شد که تدریس طبیعت را به مکاتب باز گرداند. همچنان که او نه می دانست در سال ۱۹۲۰ او به همرایی دیگر زنان امریکایی، برای اولین بار حق رای را خواهد داشت. سه سال بعد در یک اخذ آرای دسته جمعی توسط "اتحادیه زنان رای دهنده" اسم انا باتسفورد کامستاک در زمره ی دوازده زن برجسته ی زنده امریکا ثبت شد. انا مانند همیشه همان گونه که عادت داشت خاموشانه به کار خویش ادامه داد. تا دو هفته قبل از آن که انا به سن هفتاد و شش ساله گی درگذرد، او هنوز در صنف درسی حاضر بود و شاگردان خویش را می انگیخت تا با نگاهی جدی تر و نزدیک تر به جهان حیرت آور نگاه کنند.  


Anna Botsford Comstock 1854-1930, Among the six-legged, by Jeannine Atkins, Illustrated by Paula Conner, Girls Who Looked Under Rocks, New York, Cornell University, John Harry Comstock, Entomology, Cuba, Maria Mitchell, Astronomy, Vassar College, Ellen Swallow, Chemistry, Julia Thomas Martha Carey Thomas, “The Handbook of Nature Study”, “Through books to Nature”, America, League of

***

2011-01-06