رسیدن به آسمایی: 12.05.2009 ؛ نشر در آسمایی: 13.05.2009

نورالله وثوق


شهر ناسپاسی - چند شعر

 

 


از بد بدتر

اگر خشک و اگر تر می تراشند

زبد هربار بدتر می تراشند

به هر جا چوب بی مغزی که یابند

ازو القصه رهبر می تراشند

***




کلوی چند؟

گهی کور وگهی کر می تراشند

مکرر در مکرر می تراشند

نمی پرسی درین بازار آزاد

کلوی چند رهبر می تراشند

***




قبول خاطر



دل احساس مردم آب گشته

ازین تصویر های قاب گشته

تماشا کن چه کس پنهان ز چشمت

قبول خاطر ارباب گشته

***




ارباب

یکی تصویرکی را قاب کردند

مر اورا صاحب القاب کردند

غلام حلقه بر گوش هوس را

برای ملتی ارباب کردند

***



سیل فریاد

دل درد آورم گم گشته اینجا

زبس دنبال مردم گشته اینجا

نفسهایم میان سیل فریاد

گرفتار تلاطم گشته اینجا

***


پاس میهن

نه رمز کیف فکرم دیپلوماسی است

نه سیمای صدای من سیاسی است

مبادا پاس میهن را بداریم

که اینجا شهر شهر ناسپاسی است

***








پیه و دنبه خالی



هوا ی شرق و فکرغرب کردند

به صفری رای مارا ضرب کردند

ز پیه و دنبه خالی خالی

سر اندیشه هارا چرب کردند

****





دروغین انتخاب


پر فکر وطن را خواب دادند

زخونش چشم خود راآب دادند

دروغین انتخاب ملتی را

به دست حضرت ارباب دادند



***




تر دستی

به هر سر- باز رهبر می تراشند

به سربازی ما بر می تراشند

نمی بینی بر این سرهای بی سر

به تر دستی چه خوش سر می تراشند

***


رسم رهبری

بیا تاپرده پوشی را گزینیم

به لب مهر خموشی را گزینیم

بیاموزیم رسم رهبری را

ره میهن فروشی را گزینیم

 

***



19/2/1388