رسیدن به آسمایی: 19.12.2009 ؛ نشر در آسمایی: 20.12.2009

 

جاویدفرهاد       

 

        زبان و هویت

 

زبان، باز گوکننده ی هویت انسان و جامعه ی منوط به وی است.

مناسبات اجتماعی ، فرهنگی وسیاسی انسان که به گونه ی همه ای این ها بر می گردد به هویت وی ، در بستر زبان شکل می گیرد و در فرآیند نوشتار ویا گفتار، می توان -تاحدی- به درک این هویت دست یافت.

 

بی تردید، درک هویت انسان بر بنیاد روش شناخت شناسی ، تنها در حوزه ی هویت تاریخی و فرهنگی وی شکل نمی گیرد ، بلکه حوزه های دیگرهویت مانند: هویت سیاسی ،هویت روانشناختی ، هویت فلسفی و...از موارد یست که از طریق زبان به درک نسبی از هویت انسان کمک می کنند.

 

رابطه ی زبان و هویت:

همان گونه که در بحث نخست اشاره شد ، شناخت هویت انسان توسط زبان، یکی از روش های مهم برای شناخت نسبی از هویت وی است (چه این شناخت در زمینه ی فرهنگی باشد وچه در زمینه های تاریخی ، سیاسی ، فلسفی وغیره).

 

شکل گیری روند رابطه ی زبان با هویت ، مساوی به شناخت نسبی ازخود هویت است که در زمینه های مختلف به لحاظ معرفت شناسی درک ما را از هویت انسان پدید می آورد.

 

زبان در فرآیند باز گویی هویت :

زبان در فرآیند باز گویی هویت به دو شیوه عمل می کند: اول به شیوه ی گفتاری ( زبان گفتار)و دوم به شیوه ی نوشتاری ( زبان نوشتار ) .

 

در زبان گفتار آن چه از زبان گوینده شنیده می شود ، بازگویی هویت انسان در مرحله یی از شناخت است ؛ یعنی از طریق زبان گفتار درک ما از هویت پدید می آید و شناخت ما از هویت انسان شکل می گیرد . گاهی هم امکان دارد درک و شناخت ما از زبان گفتار ، درک و شناخت صوری – و نه ماهوی یا باطنی- از هویت باشد؛ اما به هر حال چیزی که در روند زبان گفتار شکل می یابد ، درک فردی ما از هویت انسان در فرآیند بازگویی این هویت است.

 

با مثال ساده یی می خواهم این بحث را جدی تر دنبال کنم : زبان گفتار، افزون بر این که بازگو کننده ی هویت انسان در زمینه های متعدد است ، مقایسه یی برای درک کژی ها و نا درستی های گوینده نیز محسوب می شود، یا به زبان روشن تر "عیب و هنر" گوینده را به لحاظ ظرفیت فردی در هنگام گفتار نیز می رساند ؛ یعنی این که :

 

"تامرد سخن نگفته باشد

عیب و هنرش نهفته باشد"

که بدون تردید درک همین عیب و هنر در هنگام گفتار (زبان گفتاری) به نحوی باز گو کننده ی بخشی از هویت گوینده است که به شناخت بریده یی از هویت انسان ( چه صوری وچه درونی) می انجامد؛ اما زمینه ی تعمیم زبان در فرآیند باز گویی هویت در شیوه ی دوم (زبان نوشتار) برای درک از هویت انسان گسترده تر است ؛ زیرا مطالعه ی زبان نوشتار به گونه ی ژرف ، فرصت بیشتری را برای شناخت از هویت انسان در زمینه های اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی ، اقتصادی ، تاریخی ، فلسفی و موارد دیگر فراهم می سازد.

 

زبان نوشتار افزون براینکه بازگوکننده ی نوعی هویت ادبی انسان است ؛ درک ما را از روش فکری و هویت فلسفی انسان نیز تقویت می بخشد. هنگامی که مثنوی مولانا را به زبان نوشتار می خوانیم ؛ تصوری از هویت فلسفی ، تاریخی ، سیاسی ، اجتماعی انسان آن روزگار که به زبان مولانا سخن می گوید، در ذهن ما نقش می بندد ؛ شایدهم شکل گیری روند این تصور در ذهن همه ای ما یکسان و همانند نباشد و بربنیاد روشن هر مونتیکی از متن ، هرفردی درک چند گانه وچندگونه یی از آن داشته باشد ؛ اما چیزی که در فرآیند خواندن زبان نوشتار از آن دستیاب ما می شود ،درک ویژه به مدد تصور برای شناخت از هویت انسان است.باتوجه به این فرضیه در برخورد با مثنوی شاید به دوروش از شناسایی هویت نایل آییم : یکی درک هویت نسبی از مولانا و دیگر شناخت هویت  نسبی انسانی که به گونه یی مولانا به ما نشان می دهد ؛ اما به هرحال در هر دو روش شناخت ، سرانجام با مطالعه ی زبان نوشتار، به شناخت هویت انسان از طریق زبان می رسیم.

 

انگیزه های فلسفی زبان و هویت:

زبان، همان گونه که بازگو کننده ی هویت های فرهنگی ، تاریخی ، سیاسی و ...انسان است، ابزاری برای درک هویت فلسفی انسان نیز پنداشته شده ؛ زیرا به مدد زبان است که بزرگترین و مهم ترین دغدغه ها و آرای فلسفی در هنگام گفتار و نوشتار ارایه می شوند.

 

زبان در حوزه ی دریافت فلسفی ظرفیست که مظروف آن هویت فلسفی است ؛ یعنی در روند رابطه ی زبان با هویت ، بسیاری (ونه کل) از تصورات و اندیشه های فلسفی انسان از طریق زبان شکل می یابد و سپس هویت فلسفی او را می سازد.

 

 کلیت انگاری این مساله در بستر زبان با توجه به مقوله ی نسبیت گرایی به خاطری قابل رد است که در برخی از موارد، زبان به حیث ابزار یا ظرف فلسفی ، توانایی برتابیدن و ارایه همه ای مفکوره ها را ندارد و بسا مواردی به لحاظ فلسفی وجود دارد که زبان از بازگویی آن در چارچوب هنجاری خودش قاصر است و بازنمایی آن در شکل زبان به عنوان هویت فلسفی انسان، با دشواری و نا گزیری ها همراه است.

 

چیزی که در پایان این بحث می توان به آن اشاره کرد ، درک نسبی هویت انسان از طریق زبان است؛زیرا زبان باز نمود زمینه های متعدد هویت انسان برای شناخت بیشتر ازوی است و روشی است که بدون مطلق انگاری کمک مان می کند تا به گونه ی نسبی درک خود را از انسان و هویت وابسته به او، گسترش بدهیم.