رسیدن به آسمایی: 12.03.2009 ؛ نشر در آسمایی:  12.03.2009

جاوید فرهاد

نکته هایی در باره ی شناخت پدیده های هنری

شناخت هنری:

شناخت هنری، مقوله ی پیچیده  یی است . این پیچیده گی زمانی دستیاب می شود که رابطه چند سویه ی هنر را با مفاهم گسترده در حوزه ی زیبایی شناختی بررسی کنیم ؛ زیرا هنر  پدیده  یی است در پیوند با زیبایی .

زیبایی  مفهومیست گسترده ودارای تأویلات گوناگون ؛این که چه زیباست ،زیبایی خصلت ذاتی پدیده هاست وآیا زیبایی در ذهن ماست، از پرسش هایی است که در پاسخ به آن ها، آرای گونا گون- و تا حدی متضاد- ارائه شده است.

پیچیده گی مقوله ی شناخت  هنری، رابطه ی دقیق با فلسفه دارد ؛ زیرا شناخت هنر در حوزه ی تبیین مسایل فلسفی ، با دشواری های زیادی همراه است .

شناخت هنری  از عاطفه سرچشمه می گیرد واحساس برای درک آن برانگیخته می شود .شناخت هنری از رویکرد عقلانی آغاز نمی شود (احتمال دارد رویکرد عقلانی فرعی بر مسأله ی شناخت باشد؛ اما عقل به لحاظ تبیین هنری، جای احساس را نمی گیرد.)

اگربه توجیه مان - به لحاظ شناخت- درمقوله های هنری تأمل کنیم ، هر مقوله ی هنری زاده ی لذت آمیخته با زیباییست ؛ چه این هنریت(لذت آمیخته با زیبایی) در ذات طبیعی پدیده ها باشد وچه هم محصول عاطفه  ی خاص انسانی ؛هنر چیزی جز احساس لذت آمیخته با زیبایی نیست . هنر به تعبیر بهتر :آفرینش زیبایی است  که انسان در فرایند این آفرینش ،از زیبایی آن  لذت می برد وحس مجموعی خود را دراین زیبایی پیدا می کند .

 

شناخت پدیده های هنری:

اگر ازپیچده گی های فلسفی در این نبشتار جلوگیری شود وساده تر بگوییم ، شناخت پدیده های هنری از نفس خود پدیده های هنری آغاز می شود. پدیده های هنری  مانند :موسیقی ،شعر،نقاشی و…. از شمار هنرهایی اند که خود شان سبب  شناخت هنری  خود می شوند؛ به این معنا که پس از مرحله ی آفرینش هنری اگربر احساس مخاطب تأثیر در خور و ژرف حسی را ایجاد کردند ، این اثر گذاری در واقع ،توجیه ژرف از  شناخت آن ها به لحاظ هنری است .ساده تر این که: پدیده ی هنریی که با اثر گذاری همراه باشد ،میزان همین اثر گذاری مساوی به اندازه ی شناخت مان از خود اثر هنری است .یعنی هر پدیده هنری خوب واثر گذار ،بازگو کننده ی معیار شناخت خود به لحاظ ارزشی است.مسأله دیگری که در اینجا یادآوری آن ضرور است ،بحث موضوع مخاطب شناسی وتوجه به رویکرد های ظرفیتی مخاطب است .

باتوجه به اینکه پدیده های هنری ژرف، به لحاظ اثر گذاری ،معیاری برای شناخت خود شان پنداشته می شوند ودر واقع شناخت هنری شنان از خود شان آغاز می شود، داشتن ظرفیت ذهنی مخاطب ودرک ظرافت پدیده های هنری ،از موارد مهمیست که پیوند اند اموار باشناخت خود  پدیده های هنری دارد .

اگر یک پدیده ی هنری،خوب واثر گذار هم باشد ؛اما در سوی دیگر این اثر گذاری ،ظرفیتی برای شناخت هنری آن نباشد ،پس این اثر گذاری درحوزه ی شناخت، مهجور می ماند ورابطه ی دوسویه میان پدیده ی هنری ومخاطب آن به لحاظ شناخت ،شکل نمی گیرد .

شناخت پدیده های هنری در پیوند با هنر پذیر (مخاطب)کامل می شود ؛اما نخست از همه، این پدیده ی هنری است که با قدرت  اثرگذاری وژرفایی اش ،ماهیت شناختش را خود ارائه می دهد وسپس  در گستره ی ظرفیت ذهنی هنر پذیر، تعمیم می یابد ومفهوم شناخت از آن دستیاب می شود.

 

شناخت حسی از پدیده های هنری :

درمقوله ی شناخت پدیده های هنری  با دومسأله بر می خوریم :یکی شناخت حسی و دیگری هم شناخت درکی (فهمی ).

شناخت حسی چیست ؟:

شناخت حسی، ایجاد رابطه ی هنر پذیر از راه حس باپدیده هنری  است وبا مرحله ی شناخت درکی یافهمایی تفاوت دارد .مرحله ی شناخت حسی ،شیوه ی بودن وجاری شدن در پدیده  های هنری است. حس در این مرحله  یی  از شناخت، در متن پدیده های هنری نفوذ می کند ، با او زنده گی می نماید وروابطش بیشتر رابطه ی عاطفی - احساسی با پدیده هاست .

 

شناخت درکی کدام است ؟:

شناخت درکی ایجاد رابطه ی "صوری" با پدیده های هنری است وتأکید بیشتر هنر پذیر بر ایجاد جنبه های رابطه ی فهمی با پدیده ی هنری است ،و هر شناختی بر محور ماهیت معنایی شکل می گیرد .

آسیب این شناخت زمانی بروزمی کند که مانمی توانیم به لحاظ درکی در بسیاری از پدیده های هنری به شناخت دقیق  برسیم ؛زیرا بسیاری از پدیده های هنری مفاهیم صرف را برای مخاطب ارائه نمی کنند ،بل هدف از آفرینش شان، ایجاد نوعی حالت حسی است وگذاره های عقلی به لحاظ مفهومی ،به هیچ وجه آن را بر نمی تابند.

با توجه به این پنداشت، بهتر است پیش از ایجاد رابطه ی کلی با مقوله ی شناخت پدیده های هنری ،نخست شناخت مان را در توجیه وتأویل از پدیده های هنری دسته بندی کنیم وپس از دریافت مراحل شناخت "حسی"و "درکی" ،پدیده های هنری را تبیین وتفسیر نماییم .