رسیدن به آسمایی: 21.12.2009 ؛ نشر در آسمایی: 22.12.2009

حمیرا نکهت دستگیرزاده

 

یک پَر به آتش

 

رودابه!

شب رسید

یک پر زبال روشن سیمرغ وام ده

بر آتش دلم.

 

رودابه !

شهر خالی ز آواز عاشقی است

گیسوی پر ترانه ی خود را

بار دگر زپنجره بر باغ برگشا

 

رودابه !

              خسته ام

انگشتر نشانی مادر به دست کیست؟

در کوچه های کابل

آواز گام کیست؟

از چشم ها ستاره درو می کند به شب.

 

رودابه ، زال کو؟

سیمرغ  و قاف کو؟

تنها تو و منیم

بانو بیا که زلف بر افشانیم  

ما روبروی تاریخ 

سیمرغ رفته است 

دیگر کسی به کابل ما دل نمی نهد 

بانو شرار از دل من، پَر ز  دستهات

سیمرغ را بخوان

                    که شب از حد گذشته است.

تنها من و توییم

سیندخت خفته است

کابل ولی دلیست که بیدار است

 

 

رودابه ، شاهدخت!

انگشتر نشانی مادر به دست تست.

 

 

 

 

18-11-2009