28.02.2016

هارون یوسفی

نمی چلد

اینجا سواد و دانش و منطق نمی چلد

وجدان و کار و آدم ِلایق نمی چلد

اینجا زمین که چور و زمان چور میشود

دادِ یتیم و گریه ی هِق هِق نمی چلد

این قصر های سر به فلک از کجا شدند؟

سرمایه با تجارتِ ساجق نمی چلد

برخیز و چور و کشتنِ بیچاره پیشه کن

با خوردن و زدن٬ دلِ تو دق نمیشود

تا شیمه است در دل تو خورد و بُرد کن

تا که نبود شخص٬ منافق نمی چلد

اینجا که سرزمین ریسسان شده کنون

امرِ قدوس و طاهر و طارق نمی چلد

باید که صاف و ساده کنم انتقاد را

با پُس پُس و کنایه و چقِ چقِ نمی چلد

در این وطن که مینگرم ای عزیز من

وجدان و کار و آدمِ لایق نمی چلد

هارون یوسفی

لندن: ۲۵ فبروری ۲۰۱۶