17.01.2016
عمران راتب
ضمیر بیشخص
(در رمان «تهران کوه کمرشکن»)
شناسه ی کتاب
نام اثر : تهران کوه کمرشکن؛
نوع اثر : رمان؛
نویسنده: مهین میلانی؛
ناشر: نشر زریاب؛
زمان نشر: پاییز 1394،کابل؛
شمار صفحات: 407 صفحه.
*
رولان بارت در زندهگینامهی خودنویساش «رولان بارت نوشتهی رولان بارت» از خود با چهار عنوان متفاوت یاد میکند: او، من، رولان بارت و شما. عنوان «او» در متن تداعیکنندهی منِ گمشده و از دسترفتهی راوی است. «او» غایب است و با «من» بارت فاصله دارد. «من» اما زمانی بهکار میرود که راوی دچار فانتزی میشود: «عنوان من، در واقع نام من خیالپرداز است. هرگاه میگویم من، بیشک غرقه در خیالم» (بابک احمدی، 1393: 223). «شما» راوی را دوپاره کرده و بارت در زمان واحد تبدیل میشود به دو شخصیکه یکی «من» حاضر او است و روایتکنندهی زندهگی، و دیگری شخصیکه به صورت پارانوییک در برابر این «من» قرار میگیرد. بارت هنگامیکه عنوان «شما» را در متن بهکار برده است، در پی محکومنمودن خویش است و «رولان بارت» نیز بیانگر نوعی جدایی و فاصله میان بارتِ راوی و بارت مورد اشاره است و در واقع این اشاره در مواردی بهکار برده میشود که «منش و کنشهای او ناشناخته و آمیخته به ابهام هستند» (همان، 224)
این اشاره را از آنرو نمودم تا با رمان دلپذیر «تهران کوه کمرشکن» از مهین میلانی –که در این آخرها نشر زریاب در کابل آن را منتشر نموده است- رابطهی صمیمیتر و بیمیانجیتری ایجاد کرده باشیم. این رمان روایت زنده گی دختری است که قبل از انقلاب اسلامی در ایران با هدف ادامهی تحصیل به فرانسه میرود و در آنجا با جریانهای سیاسی چپی آشنا میشود که برای ایران کار میکنند. دختر بعد از انقلاب به ایران باز میگردد و بقیهی رمان با تمام حوادثش در ایران اتفاق میافتد. اینکه نویسنده در رمان چی رویکرد و موضعی را نسبت به حوادث و اوضاع آن زمان اتخاذ نموده، مسألهیی است جدا و از دیگر سو ترازنامهی نزدیک به چهار دههی حکومت جمهوری اسلامی و ولایت فقیه حقیقت را بر همه گان عیان ساخته است. لذا، کاری به آن نداریم. مواجهی ما با کتاب، به لحاظ تکنیکی و بیشتر فنی-ادبی است. از اینرو، به باور من، رمان مذکور سه خصوصیت بارز و عمده را دارا است که به اختصار با آنها تماس میگیرم.
یک: با توجه به اشارهی فوق، میتوان گفت که رمان «تهران...» از این نظرگاه، روایتکنندهی یک «من» غرقهشده و فانتزیزدهی نویسنده یا راوی است. چه، رمان روایت سرگذشت تاریخی نویسندهی آن است و از آغاز تا پایان راوی فقط با عنوان «من» از خودش یاد میکند. اما این «من» آن منِ حاضر و زندهی بارت نیست که از غرقشدنها و دروننگریهای حالش برای ما قصه سر کرده باشد. «من» میلانی در این رمان، در واقع جایگزین «او»ی بارت شده است. زیرا منِ شخصیت مرکزی رمان یا متن، آن منِ نویسنده و حاضر نبوده و یک تمایز زمانی و دوری این دو «من» را از هم جدا کرده است. لئون تروتسکی در «تاریخ انقلاب روسیه» هر زمانیکه به نقش خودش در آن تاریخ اشاره دارد، با ضمیر «او» به سراغ خودش میرود و بیآنکه خود بداند، از یک دوران سپریشده و آرمان و آرزوی بربادرفته خبر میدهد. در رمان «تهران کوه کمرشکن» نیز نویسنده دقیقن از چنین یک سرگذشتی حرف میزند، اینجا اما هیچگاهی نویسنده از خودش با عنوان «او» یاد نکرده است و در همهجا همان «من» رابط گذشته و حال راوی شده است. شاید اینجا نویسنده آگاهانه به چنین رویکردی متوسل شده و این «من»، نکتهی ظریفی را در خودش پنهان کرده باشد. بابک احمدی در «ساختار و تأویل متن»، زمانیکه «او»ی بارت را تفسیر میکند، میگوید: «شاید بتوان گفت که به معنای دقیق واژه، او، مرده است» (همان) و نویسندهی «تهران...» اما، از «او»ی حرف میزند که روایتگر حوادث است و هنوز نمرده است و نویسنده نیز بعدِ سالها، امروز که میخواهد به سراغ آن «او» برود، دوست دارد او را زنده و فعال ببیند. به عبارت دیگر، میتوان گفت که در این رمان «او»ی داستان، از اینکه میتواند در چگونه گی بازخلق و بازروایی داستان نقش داشته باشد، نمرده است و هنوز «من» است. اما «من»یکه درهی عمیقی از گذشت زمان و حادثهها بین او و «من» حاضر یا نویسنده دهن گشوده است. با حرکت از این منظر، میتوان ادعا نمود که نویسنده در این رمان به تکنیک روایی جذاب و چالشآفرینی دست یازیده است.
دو: بستر موضوعی رمان، یک بستر اجتماعی-تاریخی است. رمان صرفن یک سرگذشت، دلنوشت یا خاطرهی شخصی نیست و میتوان با رویکرد «درزمانی»، هر کس دیگری را نیز به عوض شخصیت مرکزی رمان قالب زد. حوادث و اتفاقاتیکه در این رمان خانه کرده، برساختهی شرایط اجتماعی-تاریخی زمان وقوع آنهاست و ویژه گیهای فردی و دخالتهای شخصی در چگونه گی وقوع آن حوادث، نقشی چندان تعیینکنندهیی ندارد. از اینرو، رمان سرگذشت کلی و خاطرهی جمعی کسانی میتواند شد که در آن شرایط میزیسته. بنا بر این، «من» این رمان یک منِ شخصی و فردی نیست و میشود گفت که این «من»، یک ضمیر بیشخص است. لذاست که هر مخاطبی بهخوبی با خواندن رمان میتواند خودش را در آن بیابد. این نکته وجه تمایز روشنی است که رمان را بهعنوان یک اثر اتوبیوگرافیک یا خودزندهگینوشت با دیگر آثار اتوبیوگرافیک متفاوت میسازد. چه، در اغلب خودزندهگینوشتهها، این فقط راوی یا نویسنده است که در متن حوادث داستان جایگاه و نقش داشته و امکان «دیگربوده گی» و دخالت مخاطب در آنها، ناممکن مینماید (نمونه: «رها در باد» نوشتهی ثریا بها). این موفقیت نویسنده، امکان دیگری را به روی رمان میگشاید که همانا رابطهی آن با منطق روایی در «رمان نو» است.
سه: هرچند کسانی معتقدند روش غیر شخصی روایت، یک روش و رویکرد کلاسیک است و در رویکرد روایی امروز، روایتگر نمیتواند و نباید حوادث را غیر شخصی نماید. اما باید توجه داشت که چنین روشی با منطق مکالمهیی و حاکمیت مفهوم «گفتمان» در حوزهی نوشتار و گفتار معاصر، در تضاد قرار میگیرد. روایت شخصی و تک، دروازه را بهروی نقد، تضارب و مکالمه میبندد. نقد و مکالمه زمانی مجال بروز پیدا تواند کرد که روایت، «گشوده» باشد؛ چالهها و چالشها در آن جا خوش نموده باشد. کلیت منطق متون پستمدرن، بیانگر همین موضوع است. اما مهین میلانی در رمان «تهران کوه کمرشکن» بیاعتنا به این مباحث، از رویکرد شخصی روایتگری عبور نموده و داستان را غیر شخصی نموده است؛ در کنار موارد فردی و شخصی که لازمهی هر رمان است (عشقها و نفرتها)، موضوع باز و گشوده مطرح شده است. شاید بتوان رویکرد این رمان را یک رویکرد ترکیبی و تلفیقی خواند که تکینه گی و دیگربوده گی را در خود جمع دارد. از اینرو، به باور من رمان «تهران کوه کمرشکن» در مرزی میان رمان کلاسیک و رمان نو، با غالبیت منطق رمان نو قرار دارد. از این موضوع که بگذریم، مسألهی دیگر ایناستکه، در همریخته گی خطوط روایی و یا منطق سلسلهیی روایت، بر همفشردهشدن چندین حوادث و اتفاق مختلف در متن و ابهام پرسوناژها، رمان را یکی از تجربههای موفق کار با رویکرد «رمان نو» معرفی تواند کرد. «در رمان نو نه جذابیت موضوع برای نویسنده اهمیت دارد، نه تسلسل منطقی حوادث و نه شخصیتهای داستان. موضوع فقط قالبی است برای بازنمایاندن سلسله حوادثی که ممکن است هیچ ربطی به هم نداشته باشند و شخصیتها، نظیر رهگذرانی هستند که از خیابان یا کوچهیی میگذرند» (پرویز شهدی، سخن مترجم). با جمع نکات آوردهشده، میتوان ادعا نمود که رمان «تهران کوه کمرشکن» یک رمان نو، چالشی و پستمدرن است. نویسنده بدون اینکه دربست خودش را به دامن نظریه و منطق رمان نو انداخته باشد، آن را به کار بسته و در ضمن، از مواردیکه با روش کلاسیک روایتگری قابل گشودن و بازنمایی بوده نیز غافل نمانده است. این رمان را میتوان تطبیق موفقانهی نظریهی رمان نو بر بستر موضوعی سنتی و کلاسیک خواند.