رسیدن:  22.12.2013  ؛ نشر :  23.12.2013

پرتو نادری

کی به پایان می رسد یلدای ما !

آخرین شب پاییز، نخستین شب زمستان که درازترین شب سال است، آن را شب یلدا گویند . باورها براین است که دراین شب ویا نزدیک به آن تحویل خورشید به برج جدی ست. گاهی هم گفته اندکه یلدا نام یکی ازملازمان حضرت مسیح بوده است؛ اما چنین باوری طرفدارن زیادی ندارد. دهخدا درلغتنامه دراین پیوند نوشته است که:« ظاهراً از بیت/ به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی/ که ازیک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا / بعضی از فرهنگ نویسان از جمله مولف برهان، پنداشته اند که یلدا نام یکی از ملازمان عیسی بوده است؛ ولی چنین نامی در زمرۀ ملازمان او در ماخذی دیده نشده و"چاکری"کردن هم در بیت سنایی به معنی اختصاص یافتن زمان مزبور به ولادت وی می باشد.»

در پیوند به ریشه ی واژه ی یلدا در لغتنامه آمده است که: «لغت سریانی است به معنی میلاد عربی، و چون شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق می کرده اند ازاین روبدین نام نامیده شده است.» یلدا رابا واژۀ «نویل » از ریشۀ ناتالیس* رومی برابر دانسته اند که به مفهوم تولد است. یعنی تولد یا میلاد خورشید، مهر یا میترا. گویند رومیان آن را ناتالیس انویکتوس یعنی روز تولد مهر شکست ناپذیر،می خواندند.

در شب یلدا دومفهوم متضاد نهفته است. یکی این که یلدادرازترین شب سال است و در تمام این شب اهرمن با اورمزد یا اهورامزدا در ستیز است . شب ستیز ظلمت است با نور. چون درازترین شب است، پس درازترین حملۀ اهرمن براورمزد درهمین شب است، از این دیدگاه قدیمیان شب یلداراشب مبارک نمی دانستند وآن رانحس می خواندند. چنین بود که تمام شب چراغ روشن می داشتند و شب زنده داری می کردند، آتش می افروختند تا درروشنایی چراغ وآتش اهرمن نتواند به خانههای آن هاراه یابد .گویی بدینگونه می خواسته اند تا اورمزد را و نور را و نیکی را در پیروزی براهرمن و تاریکی یاری رسانند؛ اما دربعد دیگراهرمن نماد تاریکی و زشتی دراین ستیزسرانجام شکست می خورد ومیترای شکست نا پذیر با نور و گرمای خویش بر او پیروز می شود، مهر تولد می یابد و پس از آن ، روز و روشنی است که فزونی می گیرد و روزها درازترمی شوند. مردم درپایان شب یلدا درانتظار طلوع خورشید که مظهر میتراست می مانند وچون خورشید طلوع می کند در حقیقت همان تجسم متیرای پیروزمند رامی بینند که ازجنگ با اهرمن برگشته است. مردم این خورشید را، خورشید تازه و نو می انگاشتند وازاین جهت یلدا را شب میلاد و زایش مهر می دانستند؛ و همه ساله با آیین های خاصی آن را گرامی می داشتند و به همین گونه نخستین روز دیماه یا جدی رانیز جشن می گرفتند که با بیست یکم دسمبر برابر بوده است.

جشن یلدا دریک جهت ریشه های دینی دارد. دینی برخاسته از طبیعت، وباهمین ریشه های طبیعی خود است که با زندهگی طبیعی مردمان باستان پیوند می خورد. درجهت دیکرآن گونه که گفتیم یلدا زایشگر مهراست. آوردگاه اورمزد و نور در برابر اهرمن و ظلمت است که برای تسلط بر هستی در برابرهم می جنگند که شکست اهرمن و تولد مهر را در پی دارد. این دو نکته مفهوم یلدا رارقم می زند؛ اما تا جای که پژوهشگران باورمند اند دربرگزاری جشن های یلدا درمیان مردمان باستان بیشتر بعد طبیعی آن مورد توجه بوده است تا بعد دینی آن. چون با پایان شب یلدا خورشیدی دیگری طلوع می کند که تازه و نو است. نکتۀ ظریفی در این پنداشت آریاییان قدیم وجود دارد که انسان را به یاد این گفته ها می اندازد که هرروز خورشید تازه یی طلوع می کند و دریک دریاچه نمی توان دوبار شنا کرد. چنین گفته هایی را دانش امروز بر کرسی نشانده است. آن تعاملاتی که دیروز در خورشید سبب پخش نور وگرما می شد، گذشته است ، پایان یافته است وامروزتعاملات تازه یی است که رخ می دهد، نور وگرمای امروز نتیجۀ تعاملات تازه یی درخورشید است، نه نتیجۀ تعاملات دیروز، پس این خورشید تازه ونو است که نور وگرما پخش می کند.به همین گونه در دریایچۀ که دیروز شنا کرده ای آن مالیکول های آب رفته اند و مالیکول های تازه یی آمده اند وازاین رو این دریا چه نیزهمان دریاچۀ دیروزین نیست. دردوره های اسلامی دیگرکمتر ازمنظر گاه آیین مهر به جشن یلدا نگریسته شده است؛ بلکه بیشتر به گونۀ یک سنت بازمانده از نیاکان بهانه یی بوده برای گردآمدن خانواده بر دور یک سفرۀ خاص، قصه ها و شب زنده داریها. گاهی هم دیدار خانواده ها باهم دریک شب دراز زمستانی. پیدایی دورههای ازگرما وسرما، واعتدال هوا، شب و روز و تاریکی ازشماری آن پدیده های ملموسی اند که انسانهای آن روزگار را که دردوران مالداری وکشاورزی به سرمی بردند،می توانسته است به اندیشه هایی وادارد. برای آن که این پدیده ها درزندهگی طبیعی آن ها تاثیرمستقیمی داشتند. روز زمان کار بود، روشنایی از خورشید می آمد وخورشید سرچشمه ی نور وگرما بود وچنین بود که خورشید را مظهرمیترا می دانستند، آن را دوست می داشتند ومی پنداشتند که این همه از سوی یزدان می آید و از کارهای ایزدی است؛ اما زمانی که خورشید غروب می کرد، شب می آمد با تاریکی و تشویش وسرما. این همه را از کردار اهرمن می دانستند و می پنداشتند که درپشت این همه پدیده های زشت اهرمن ایستاده است. در باورداشت های آنان دو نیرو وجود داشت نیروی ایزدی و نیروی اهرمنی که این دو نیرو بر سرتسلط برهستی پیوسته درجنگ وستیز بودند. این همان ثنویت است. یعنی دویی که جهان را آوردگاه نیکی وزشتی می داند که یکی ازسوی خدای نیکی ودیگری ازسوی اهرمن می آید، پیوسته با هم می جنگند واما سرانجام ایزد براهرمن، مهر یا میترا برتاریکی ونیکی بر زشتی پیروز می شود.

آن گونه که پیش ازاین گفته شد یلدا گرهگاه یک چندین باورداشتی است. چون در این درازترین شب سال، اورمزد بر اهرمن، مهر بر تاریکی پیروز می شود و پس از آن روز که نشانۀ روشنایی وگرما است درازتر و شب که نشانۀ تاریکی و سرما ست کوتاه ترمی شود. چنین است که نخستین روز جدی یا دیماه را روز تولد میترا خوانده اند و از آن به نام خرم روز یا خور روز و یاخورشید روز نیز یاد کرده اند. همان گونه که دیماه یا جدی را« خورماه» نیز گفته اند، یعنی ماه خورشید. گاهی هم روز نخست جدی یا دیماه را« نود روز» نیز گفته اند وآن راجشن گرفته اند، برای آن که از این روز تا نوروز، نود روز فاصله است. درفرهنگ اوستایی سال ازهمین نخستین روز جدی یا دیماه آغاز می شد. برای آن که خورشید تازه یا خورشید نودرهمین روز زاده می شود واین خورشید تازه سال تازه را با خود می آورد، بدینگونه مفهوم سال به گونهیی با مفاهیم وباورداشتهای دینی پیوند می خورد.نکتۀ دیگری را که می توان گفت این است که بر بیناد فرهنگ اوستایی وآیین ثنویت سال درآن روزگاران، دو فصل داشته، فصل سرما و فصل گرما که آغازسال ازفصل سرما ازاول دیماه بوده است.

بدینگونه مفهوم سال در فرهنگ اوستایی و آیین میترایی بار دینی پیدا می کند. یعنیی آغاز پیروزی اورمزد بر اهرمن، و مهر بر تاریکی و ظلمت است.هر چند در پیوند به چگونهگی بر گذاری جشن و آیین یلدا، مدارکی فراوانی، آن گونه که در پیوند به جشن نوروز ومهرگان وجود دارد، دردست نیست؛ با این حال گفته می شود که ریشههای گرامیداشت شب یلدا از همان دورههای آیین میترایی در میان آریاییان وجود داشته است. این تجلیل از شب یلدا در تاریخ و فرهنگ آریاییان ریشه بسیار درازی دارد و باور ها چنین است که چنین امری به همان دوره های میترایی می رسد و حتا گاهی نیز گفته شده است که از آن نیز آن سو تر می رود.

دانشمندان دراین زمینه عمدتا به دو سرچشمه اشاره می کنند که در پیوند به چگونه گی آیین یلدا و جشن «دیگان» یا جشن نخستین روز دیماه چیزهایی وآن هم نه به تفصیل گفته شده است، نخست زین الاخبار گردیزی است و دو دیگر آثارالباقیۀ ابوریجان البیرونی. ازبیرونی نقل شده است که « پادشاه از تخت شاهی به زیر می آمد و جامه سپید می پوشید و در بیابان بر فرشهای سپید می نشست و دربان ها ویساولان و قراولان را، که هیبت ملک بدان هاست، به کنار می راند و در امور دنیا فارغ البال نظر می کرد وهرکس که نیازمند می شد، که با پادشاه سخن گوید، خواه که گدا باشد، یا دارا وشریف باشد یا وضیع  بدون هیچ حاجب و دربانی به نزد پادشاه می رفت و بدون هیچ مانعی با اوگفتگو می کرد. دراین روز پادشاه با دهقانان و برزیگران مجالست می کرد ودر یک سفره با ایشان غذامی خورد و می گفت: من امروز مانند یکی از شما هستم و من با شما برادر هستم  زیرا قوام دنیا به کارهایی است، که به دست شما می شود و قوام عمارت آن هم به پادشاه است. نه پادشاه را از رعیت گریزی است و نه رعیت را از پادشاه و چون حقیقت امرچنین شد، پس من که پادشاه هستم، با شما برزیگران برادر خواهم بود و مانند دو برادر مهربان خواهیم بود. »

در پیوند به این روایت آمده از بیرونی دیدگاههای همگونی وجود ندارد .شماری از پژوهشگران باور ندارند که چنین رسمی پیوسته در میان سلسله شاهان آریایی وجود داشته است؛ بلکه اندیشیده می شود که ممکن پادشاهی درزمان بیرونی یا زمان نزدیک به او چنین آیینی رابر پا کرده باشد. به هرحال دو نکته درروایت بیرونی بسیار مهم به نظر می آید. نخست این که درجشن نخستین روز دیماه که در حقیقت همان جشن تولد مهر یا خورشید است، و آغاز سال بوده، شاهان چنان جشن نوروز بارعام می دادند،همه گان رابدون استثنا و به دور ازنگاه حاجبان و دربانان می پذیرفتند،به سخنان آن ها گوش می داند، وبه مشکلات شان رسیده گی می کردند.نکتۀ دیگر این که با مردم برسریک سفره نان می خوردند و این سفره سفرۀ خاصی بوده است. بدینگونه پادشاهان پیوند خود و مردم را استوار ترمی ساختند ورابطۀ خود بامردم رارابطۀ برادری می خواندند.ازاین نقطه نظرشب یلدا و روزدیماه نه تنها با خورشید ومهر پیوند استواری داشته؛ بلکه درزنده گی سیاسی مردمان باستان وکشورداری شاهان نیز ازاهمیت بزرگی برخوردار بوده است.

میزان تجلیل ازشب یلدا درمیان اقوام گوناگون این حوزۀ بزرگ تمدنی که هم اکنون به کشورهای گوناگونی تقسیم شده است، همیشه همسان نبوده است و حتا می توان گفت که شماری ازاقوام هم رغبتی چندانی به تجلیل از آن نداشته اند. هرچند تجلیل این جشن راهمچنان می توان با تفاوت هایی در میان مردمان کشورهای گوناگون این حوزۀ بزرگ مدنی دید؛ ولی ظاهراً دلبستهگی به یلدا به آن پیمانه یی نیست که در جشن نوروز دیده می شود.

در افغانستان تا چند دهه پیش که این همه ارزشهای ملی و فرهنگی لگد مال و چپاول روزگار نشده بود و این همه از خود بیگانه گی فرهنگی در میان شهروندان ما ریشه ندوانده بود، از شب یلدا به گونه یی یاد آوری می شد؛ اما به گونۀ اخص درمیان کابلیان قدیم نسبت به چشن یلدا پابندی بیشتری دیده می شده است. نکتۀ دردناک این که پژوهشی که به بیان چگونگی برگزاری آیین یلدا درشهرها ودهکده های افغانستان پرداخته باشد به چشم نمی خورد. به زبان دیگر در این زمینه پژوهشهای که نیاز بوده صورت نگرفته است. همین اکنون ذهن من می دود به آن شب های زمستان در دهکدۀ کوچک من. به یاد دارم که خانواده ها برای تجلیل از شب یلدا هندوانه یا تربوزهایی را در انبارگندم ، یا درکاهدان ویا هم درجای دیگری نگهداری می کردند. غیراز این خوشه های انگور را درتاکها در خریطههای جا به جا می کردند و به گفته خودشان انگور خریطه می کردند وخریطه ها همین گونه تا شب های زمستان در درختان تاک آویزان می ماند و بعد درشب های زمستان و در شب یلدا از آن می خوردند.

مردم باور داشتند که خوردن تربوز در شب یلدا سبب می شود تا انسان در تابستان از شمار بیماریها و به گونۀ خاص از بیماری محرقه در امان بماند. غیر از این بانوان با سرشته برای شب یلدا توت و چهارمغز و دیگر میوه های خشک را نیز نگهداری می کردند ودرشب یلدا از آن می خوردند. دراین شب مردمان تا ناوقت شب می نشستند و ازهردری سخن می گفتند. بدینگونه این شب را خانواده هایی بهتر می توانستند تجلیل کنند که شغل دهقانی داشتند وبه گفتۀ خودشان تربوز و میوه های شان دهقانی می بود. میوۀ دیگری که مردمان خوش داشتند تا در این شب بخورند، اناربود.

در چند دهۀ پسین به پندار من پرداختن به شب یلدا نسبت به هرزمان دیگری بیشتر کمرنگ شده است. ظاهراً از یک جشن خانواده گی بیرون شده و تنها شماری از فرهنگیان عزیز درولایت های بلخ ، هرات، کابل وشاید هم جا های دیگری کوشیده اند تا جشن یلدا را برپا دارند و بدینگونه یک باردیگر حافظۀ تاریخی وفرهنگی خانواده ها را بیدار سازند. من فکر می کنم که چنین تلاشهای بیشتر روی این هدف استواراست تا جامعه چنین ارزشهای فرهنگی وبهانههای شاد زیستن وبهتر زیستن را ازیاد نبرد تا پیوند هایش با گذشته استوار بماند. برای آن که گسست پیوند ها با گذشته های فرهنگی وتارخی نتیجه یی جز بی هویتی به بار نمی آورد. دردهه های پسین ما شاهد آن هستیم که تلاش های فراوای می شود تا تاریخ را وارونه سازند وبدینگونه حافظۀ فرهنگی و تاریخی مردم را ازمیان بردارند. دراین سالها حتا جشن پرشکوه نوروز نیز آماج تیرهای زهرآگین کینه ورزان وبدخواهان نیز بوده است. ازاین نقطه نظر تلاش این شمار فرهنگیان عزیز بسیارارزشمند است، با این همه در دوران که ابتذال و از خود بیگانهگی فرهنگی بر زندهگی ما چنین سایۀ سنگینی انداخته است چندان آسان به نظر نمی آید که بتوان یک باردیگر چنین آیینی رابه گونۀ گسترده درمیان خانواده ها گسترش داد! امروزه عوامل زیادی وجود دارد که چنین جشن های بازمانده از دوران باستان را در نظر مردم کم رنگ می سازد، این در حالیاست که شماری هم با اهداف مشخص و تنظیم شده در تلاش آنند تا ریشههای چنین سنت ها یی را از زندهگی و باورداشت های مردم برکنند. افزون بر این در چند دهۀ پسین، افغانستان بسیاری از زیرساخت های اقتصادی واجتمای خود را ازدست داده است که مصیبت بزرگی ست؛ اما مصیبت بزرگتر ویرانی وفروپاشی غمناک ارزشهای فرهنگی درکشوراست. دراین سال ها حافظه تاریخی وفرهنگی ما به همان پیمانه یی ویران شده است که شهرهای ما و زیر ساخت های اقتصادی ما. این زیرساختها روزی آبادان خواهد شد، شهرها قامت بلندخواهند کرد، شاهراه ها شهرهای ما را با هم پیوند خواهد زد؛ اما ارزشهای فرهنگی ازدست رفته برنخواهند گشت. دیگر ما تندیش بودا ومنارچکری را نداریم. آنانی که به ویرانی و تاراج حافظۀ تاریخی مردم می پردازند در حقیقت درتلاش آنند تا هویت تاریخی وفرهنگی این سرزمین را از میان بردارند. این نکتۀ دردناک را باید با مردم افغانستان پیوسته درمیان گذاشت.این چند دهه است که ما دریلدای تاریخ به سر می بریم واما هنوز ازخورشید خبری نیست.شب یلدا همانگونه که گفتیم زایشگر خورشید است وامید واریم تا یلدای سیاسی ما نیز آبستن خورشیدی باشد. با این همه یکی از مفاهیم یلدا همان امید بستن به خورشیداست و ما نیز باید امید دیدار خورشید از دست ندهیم، به گفتۀ شاعر: خود به پایان می رسد آخر شب یلدای من!

یلدا در شعر فارسی دری به گونهیی درتمام دوره ها بازتاب قابل توجهی داشته وشاعران با استفاده ازبار معنایی، اسطوره یی و فرهنگی آن به مضمون آفرینی پرداخته اند. شاعران از چند زاویۀ گونه گون به یلدا نگاه می کنند. این چگونگی نگاه شاعران است که تصاویر گوناگون شعری را پدید می آورد. شب یلدا سیاه است و دراز به مانند زلف معشوق. شب یلداخورشید تازه یی درپی دارد باید آن را به امید طلوع خورشید تحمل کرد وچنین است که شاعران روز های دوری خود ازمعشوق را به یلدا همانند می کنند وامید دیدار معشوق همان طلوع خورشید است. یلدا درازترین شب است شاعران وصال معشوق رادراین شب آرزو می کنند. شب یلدا شب ستیز و رویارویی اورمزد و اهرمن است که باید به پیروزی اورمزد امید وار بود وامید را ازدست ندارد. درشعر معاصر کشوریلدا دیگر در دام زلف معشوقگان گرفتار نیست؛ از این دام رها شده و راه زده و به سرزمین های ناهموارسیاست رسیده است. درشعرمعاصرنمونه های زیادی وجود دارد که حاکمیت نظام های خونین واستبدادی وسالهای تجاوز به یلدا تشبیه شده است.ازاین نقطه نظریلدا درادبیات معاصر مفهوم سیاسی یافته است که خود نیاز به پژوهش تازه یی دارد.