رسیدن به آسمایی: 06.01.2010 ؛ نشر در آسمایی: 08.01.2010
قیوم بشیر
وصلت گهء عشق
حسرت دیدن رخسار تو بیمارم کرد
دام گیسوی تو یکباره گرفتارم کرد
نازنینا دل شیدایی من افگار است
بی جهت نیست که عشق تودل آزارم کرد
از محبت سخن مهر و وفا سر گرفت
چشم جادوی تو در پردهء اسرارم کرد
کی توانم که ز دیدار تو من سیر شوم
لب گلگون تو چون گلشن و گلزارم کرد
مستی جام نگاهء تو تمنای من است
وا عجب هر نگهت غرقه به افکارم کرد
درسحرگاه ایکه بودیم به وصلت گهءعشق
صحبت مهر و وفای تو سبکبارم کرد
گفتنی ها بدلم با خط زرین حک شد
نقش تصویر تو چون آیینه دیدارم کرد
راه گم کرده بدنبال تو افتاده « بشیر»
چون شهابی که زخواب خوشی بیدارم کرد
ملبورن – آسترالیا
5 جنوری 2010